هر زبانی باید مرزی داشته باشد
زبانهایی که ما امروز میشناسیم و از هر یکی کم یا بیش آگاهی داریم هرکدام در آمیخته و پدید آمده از چند زبان باستانی میباشد که آن زبانها امروز از میان رفته.
مانند زبان فرانسه که از درآمیختن لاتین با زبان بومی گال پدید آمده ، سپس کلمههای دیگر بر آن افزوده شده.
زبان انگلیسی از در آمیختن زبان انگلوساکسن با لاتین پیدا شده.
زبان ارمنی از سه ریشه بالکانی و ارارتو و در بیشترین سهم از زبان پارسی باستان بهره جسته است.
تاریخچه زبان فارسی هم آنست که مردم «ایر» یا آریاییها آن را پدید آوردند و بدینسان ایرانیان و زبان ایرانی پدید آمده.
مقصود از این گفتهها آنکه یکزبانی میتواند از در آمیختن چند زبان پدید آید. چیزی که هست چون آن چند زبان به هم در آمیخت و زبان نوینی پدید آمد این زبان نوین باید استقلال پیدا کند و جداگانه باشد بدینسان که دیگر درهای خود را به روی زبانهای بیگانه بسته کلمه نپذیرد اگر چه از آن زبانهای مادر خود باشد (مگر با شرط های ویژه ای). مانند زبان فرانسه که گفتیم از لاتین و زبان بومی گالان پدید آمده امروز دیگر نمی تواند کلمه های بیگانه پذیرد اگر چه از لاتین یا از زبان گال باستان باشد بلکه باید بهمان کلمه هایی که تاکنون دارد بسنده نماید.
خواهید گفت: جهت چیست؟ ... می گویم جهت چند چیز است یکی استقلال زبان. زیرا هر زبانی که درهای خود را بروی کلمه های بیگانه نه بست از استقلال بی بهره می شود. چنانکه هر مردمی که درهای کشور خود را بروی بیگانگان نه بست استقلال خود را از دست میدهد. برای مثال: زبان فرانسه امروز برای خود دستور(گرامر) خاصی دارد و سی هزار کمابیش هم کلمه دارد.
پس اگر کسی به آموختن آن زبان پرداخت دستور آن را خوانده از کلمه ها نیز همگی را یا به اندازه ای که در سخن گفتن و کتاب خواندن لازم دارد یاد می گیرد. ولی اگر درهای آن زبان به روی زبان آلمانی یا انگلیسی باز باشد که هر نویسنده یا گوینده فرانسه ای بتواند به هر اندازه که می خواهد کلمه ها و جمله های آلمانی یا انگلیسی در گفتگو یا در نگارشهای خود بیاورد در چنین حالی بی گفتگوست که یادگیرنده زبان فرانسه باید انگلیسی یا آلمانی را نیز یاد گرفته باشد وگرنه از زبان فرانسه بهره ای نخواهد برد. جهت دیگر آنکه هر زبانی باید کرانه پذیر(محدود) باشد که گوینده و شنونده هر دو به کلمههای آن آشنا باشند و بدینسان مقصود یکدیگر را به راحتی دریابند. ولی اگر زبانی کرانه ناپذیر بود و هر گوینده ای حق داشت که درگفتگوی خود پیاپی کلمههای نوینی از زبانهای بیگانه در آورد در چنین حالی ناگزیر است که شنونده از فهم مقصود در میماند.
این گرفتاریهایی که امروز در زبان فارسی پدید آمده ما را از دلیل دیگر بی نیاز می گرداند. زیرا در نتیجه آنکه درهای این زبان به روی کلمههای عربی باز است زبان ما از استقلال افتاده. و این است که هر کسی که امروز می خواهد فارسی بیاموزد تنها با خواندن دستور فارسی و یادگرفتن کلمههای فارسی بسنده نمی تواند بکند بلکه ناگزیر است که صرف و نحو عربی را هم نیک یاد گرفته مقدار انبوهی از کلمه های عربی را دانسته باشد. و این خود رنج بزرگی است که همه کس از عهده آن بر نمی آید.
و از اینجاست که کسانی پس از چهل سال زندگی باز هم فارسی را غلط می نویسند و هر روز کشاکش پس از غلط و درست در میان می باشد. هنوز در وزارتخانه ها گفتگو درباره چگونگی کلمه های «تماشا» و «تمنا» و «مایوس» و مانند اینها برپاست و کار به «متحد المآل» می انجامد. هنوز برخی مدیران روزنامه «قطاع الطریق» را مفرد دانسته و جمع آن را «قطاع الطریقها» ذکر می کنند. هنوز به جای «غیظ» به معنی خشم کلمه «غیض» به کار می برند. هنوز مدیر مدرسه یک دبستان به جای «ثقه الاسلام» ، «سقط الاسلام» می نویسد. ا
ز سوی دیگر چون زبان کرانه ناپذیر گردیده این است که در خور فهم نیست و هر کتابی را جداگانه باید یاد گرفت. کلیله و دمنه بهرامشاهی را با شاهنامه حکیم فردوسی پهلوی هم بگذارید. آیا می توان گفت که زبان هر دو به یک مقدار برای مردم قابل فهم است؟ آیا کسی که فارسی را از روی شاهنامه یاد گرفته می تواند کلیله را هم براحتی بخواند و بفهمد؟ اکنون هم تکلیف چیست؟ آیا کسی که در آرزوی فارسی آموختن است فارسی کلیله را بیاموزد یا فارسی شاهنامه را؟ اگر شاهنامه فارسی است پس کلیله چیست؟ آیا یک کسی تا چند سال درس بخواند که هم شاهنامه را بفهمد و هم کلیله دمنه را؟
داستان یک زبانی با کلمههای بیگانه داستان یک مردمی است با مردمان بیگانه. چنانکه یک مردمی سرحدهایی برای میهن خود بر پاکرده کسان بیگانه را به میان خود راه نمی دهند مگر با شرط هایی، هر زبانی نیز باید با کلمههای بیگانه همان رفتار را پیش گیرد و درهای خود را به روی آن کلمهها باز نگذارد. هر زبان یکی از میراث جهانی است که همانطور باید نگهداری شود و با قواعد و دستور همان زبان باعث رشد و بالندگیاش شویم نه از واژههای بیگانه بهره گیریم.
نا گفته پیداست که دو چیز جداگانه از هم باید با هم در نیامیزند. به طور مثال خاک چین با ژاپن سرحدی در میانه دارد و آمد و شد از این سوی به آنسوی مگر با داشتن گذرنامه مقدور نیست. اگر کسی ایراد گرفته بگوید این سرحد برای چیست؟! برای چه سرحد را بر نمیدارند که مردم آزادانه آمد و شد کرده در آمیزند. پاسخ چنین ایرادی آنست که تا چین چین و ژاپن ژاپن است باید آن سرحد باشد و اگر سرحد از میان برداشته شد دیگر نه ژاپن ژاپن است و نه چین چین است. درباره فارسی و عربی نیز تا این دو زبان از هم جداست باید در میانه سامانی باشد و گرنه فارسی فارسی نخواهد بود. به همان دلیل که عبدالحمید کاتب (مترجم کلیله بهرامشاهی) خود را آزاد دانسته که دست به قاموس عربی یازیده نوشتههای فارسی خود را پر از کلمههای عربی سازد کسانی هم امروز میتوانند دست به دیکسیونر فرانسه یازیده نگارشهای فارسی خود را از کلمههای فرانسه پر سازند. آنروز دوره عرب بود امروز هم دوره اروپاست و دوره رایانه و زبان انگلیسی این هر دو اشتباه است باید واژههای بیگانه را از زبان زدود.
آیا کسانی که بر عبدالحمید کاتب ایراد ندارند بر این کسان چه ایرادی خواهند داشت؟ راستی اگر در آغاز مشروطه دانشمندانی جلوگیری از جوانان بلهوس نمیکردند امروز یک نیم بیشتر کلمههای زبان ما اروپایی بود.
(البته شاهد این هستیم در تلویزیون ایران به طور چشمگیری از واژههای بیگانه استفاده میشود به ویژه در برنامههای طنز مانند پاورچین که بد جوری زبان محاوره را ازبین میبرد هر چه هم میگذرد استفاده اینها از این واژگان بیشتر است شما خود این ده سال را در نظر بگیرید واژه هایی مانند End و مَچ و ... وارد زبان ما شده است و در این چند سال چه اثرات غیر جبرانی را به بدنه فرهنگ امروز وارد کردند).
آرزو دارم بدانم که دانشمند گرامی آقای میرزا محمد خان قزوینی که باز بودن درهای فارسی را به روی عربی عیب میدانند و بهترین نگارش پارسی آن را میشمارند که سراپای آن کلمه عربی باشد و بر نگارشهای من (احمد کسروی) و دیگران ایراد میگیرند آیا ایشان چه ایرادی به این جوانان دارند؟ در جایی که خود ایشان به مناسبت آشنایی به زبان عربی حق خود میدانند که نه تنها کلمههای عربی بلکه جملههای عربی نیز در نگارشهای پارسی به کار برند، آیا جوانی که به زبان فرانسه یا روسی یا انگلیسی آشناست حق نخواهد داشت که در نگارشهای خود کلمههای این زبانها را به کاربرد؟ آیا در چنین حالی از فارسی چه نشانی باز خواهد ماند؟
(البته بر عکسش هم صادق است برخی که در گفتار و نوشتار خود زبان عربی را تا حدود زیادی حذف میکنند و به جایشان از واژهای غربی استفاده میکنند این هم زیان آورتر است. مانند تشکر و ممنون عربی را از گفتار حذف و به جایش از مرسی فرانسوی بهره میگیرند.)
زبان نه هر چیز دیگر: همین که سامانی برای خود ندارد نابود خواهد شد. کسی یک من شیر خریده و در دیگی به خانه آورده آن شیر تا هنگامی شیر است که در دیگ بسته باشد و کسی چیزی به آن در نیامیزد و گرنه اگر در دیگ باز باشد وکودکان یکی یک کاسه آب به روی آن وارونه کند و دیگری چند مشت خاک بریزد و سومی شیره یا سرکه به آن در آمیزد آیا باز شیر خواهد بود ؟! اگر زبان برای فهمانیدن معنیهاست این چگونه میتواند بود که هر روز دسته دیگری از کلمههای بیگانه در آن پدیدار شود ؟ گذشته از همه اینها آیا همه مردمان اروپا با زبانهای خود چه رفتاری میکنند؟ همانطور که میدانیم بزرگترین فرهنگستان زبان از آن فرانسویها میباشد. آیا زبان فرانسه که گفتیم از لاتین و زبان بومی گال پدید آمده امروز هم میتواند درهای خود را به روی کلمههای لاتین باز نماید؟ بدینسان که هر نویسندهای حق داشته باشد به هر اندازه که میخواهد کلمههای نوینی از لاتین برداشته پیاپی جملههای لاتین به کار برد؟ اگر یک نویسنده این چنین کاری کرد او را دیوانه نمیخوانند ؟
دنباله این نوشتار از در آمیختگی فارسی با کلمههای عربی توضیح داده خواهد شد
------------------------------------