سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سینمای امروز ایران

با درود بر خوانندگان گرامی
پس از مدتها بلاخره ما از سینمای ایران یک فیلم درست حسابی دیدیم فیلم مهمان مامان درخور تامل و اندیشه می باشد مانند فیلمهای دهه ۴۰ و ۵۰ می باشد همون فیلمهایی که حس انسان دوستی و مهربانی و جوانمردی که ویژگی اصلی ما شرقیان به خصوص ایرانیان است را نشان می دهد مردم آنقدر فیلمهای دهان پرکن و از پسر و دختر ژیگول ونمی دانم در خانه آنچنانی زندگی می کند و در واقع آدمهای بی درد هستند را به نمایش می گذارد الته من نمی گویم از آنها فیلم نشان ندهد ولی فرهنگ جامعه را نشان دهد یا فیلمی آموزشی باشد که اکثر قریب به اتفاق فیلمهای قدیمی اینطور بود و جوانمردی انساندوستی مهربانی ایثار از خود گذشتگی و دیگر خصلتهای خوب را به ما گوشزد می کرد در این فیلم شاهد بسیار خوبی از این نماد هستیم انسانهایی که چیزی ندارند و هر چه دارند در طبق اخلاص می گذارند زندگی ایرانیان قبل از فن آوری را به یاد ما می آورد ببینید فیلم در این دهه واقعا بد شده چه فیلمهایی که دوبله می کنند و چه فیلمهایی که درست می کنند از برنامه کودک می خواهم آغاز کنم ما که بچه بودیم چه کارتنهای زیبایی را نشان می داد یک حس خوبی را در انسان بیدار می کرد از رابین هود گرفته تا سریال دکتر ارنس ولی کارتنهای الان یا جنگهای فضایی که آدم سرگیجه می گیره و یا فوتبالیستها نه محتوا دراد نه قشنگ است نه آموزشی تا اون دوبله که قبلا می دیدیم وقتی یک چیز را دوبله می کردند نخست صدا با تصویر همخوانی داشت الان اینطوری نیست می بینیم یک جوان به جای یک ژیرمرد صحبت می کند البته من منظورم اینها نیست بیشتر منظور من راچع به مسایل فرهنگی فیلم است در دوبله های قدیمتر شاهد آن هستیم علاوه با همخوانی صدا و تصویر که می آمدند با فرهنگ ایرانی مطابقت می داند از مثلهای از صحبتهای عامیانه کوچه و بازار و یا شعرهایی که مردم به زبان پارسی می خواندند یک مثالی در این باره بسیار مشهود است اشکها و لبخندها است که می بینیم که خیلی ها می گویند شاهکار دوبله است ولی الان چی ؟؟

در رابطه با تولید فیلمهای داخلی هم چه عرض کنم یکی پولدار با مادرش قهر دیگری می خواد بره خارج یکی معتاد می شه و... باعث سرافکندگی و سرشکستگی یک عده می شود و برخی از آدمها هم افسردگی می گیرند آخه همه چی برای پول نمی شه دو تا پسر و دختر خوشگل را به بازی بگیرند تا گیشه بلیط بیشتری بفروشند اینکه نشد کار اصلا برخی از فیلمها را من به شخصه می بینم اضطراب می گیرم مثل شبهای تهران .

در پایان کاش کاش
ما دلسوز تر بودیم به فکر آیندگان به فکر حفظ آبروی گذشتگان به فکر احیای فرهنگ پر بار گذشته به فکر شکوفایی این آیینها و سنتهای ارزشمندی که از سالیان دراز با زحمت نیاکان مان به ما رسیده چرا ما نمی آییم داستانهای شاهنامه را به تصویر بکشیم چرا ما نمی آییم این همه داستان و قصه و تمثیل را به نسل جوان بشناسانیم ما داریم خیانت بزرگی را به کسانی که جانشان و فکر و سرمایه شان و وقتشان را برای این خاک هزینه کردند ما همه یک شبه داریم به باد می دهیم در ژایان شما را به فکر و تامل بیشتری وا می دارم از من که بر نمی آید ولی ممکن در شما ها کسانی باشید که بتوانید فیلم انیمشن یا حتا کلیپی درست کنید
فیلمهای ژاپن رادر نظر بگیرید این کشور یک تاریخ درست حسابی ندارد و فقط از سامورایی های که به شهادت تاریخ  خونخوار و بی رحم بودن و زیاد از گذشتن آنها نمی گذرد آنقدر فیلم درست کردند که به کل دنیا معرفی کردند الان از کسی که تاریخ را به درستی نمی داند بپرسید به شما خواهد گفت که از زمانهای دور وجود داشته اند و جوانمرد بودن و چنان و چنان ولی نمی دانند کوروش بزرگ کی می زیسته و چه کارهای مفیدی به جهانیان کرده و یا فیلمهای هالیوود را مثال بزنم من به شما قول می دهم از هر ۱۰۰ فیلمی که در آمریکا درست می شود اقلا ۸۰ فیلم آن پرچم آمریکا را نشان می دهد و یا از سازمان سیا و قدرتش و از قدرت خود آمریکا صحبت بمیان می آید اینها که تاریخ و تمدنی ندارند ببینید چقدر متعصب به کشورشان هستند اصولا آدمهای کشورهای پیشرفته به کشورشان متعصب هستند درواقع ملی گرا هستند همین رییس جمهور آمریکا کلینتون هنگام  اجلاس سران هفت کشور صنعتی جهان با لباس کابویی می آید و در یک کافه کابویی آنها را دعوت می کند که تاریخش به سیصد سال نمی رسد اینها با این تاریخ کمشان این همه متعصب هستند و لی ما که فقط ۱۰۰۰۰ سال تاریخ مصور و مکتوب داریم حالا چقدر قبل از این ما متمدن بودیم نمی دانم کاش ایرانیان مانند نیاکانشان باز به خرد و دانش اهمیت بیشتری می دادند به تفکر و اندیشیدن التفات می کردند ایرانیان همیشه در طول تاریخ به خرد اهمیت زیادی قایل بودند تا جایی که بزرگترین عنوانی که به خدایشان می دادند اهورا مزدا به چم و معنای هستی بخش بزرگ دانا نسبت می دادند که فردوسی در اثر جاودانش شاهنامه در نیایش خود با خدا  با این بیت آغاز می کند : بنام خداوند جان و خرد چرا ما درس نمی گیریم وهر چی گه به ما ارث رسیده را یک شبه داریم نابود می کنیم از من که در زمینه فیلم کاری بر نمی آید ولی این نوشته هر چند کم را نوشتم تا شاید یک روزنه و یک جرقه ای از کسی یا گروهی بر تابد از یک فیلم فرهنگی گرفته تا انیمیشن و یا حتا کلیپی این گوی و این میدان
هرکسی کو دور ماند از اصل خویش      باز جوید روزگار وصل خویش 

من به در گفتم و لیکن بشنوید        نکته ها را مو به مو دیوارها

هر حال انچه شرط بلاغ است با تو می گویم خواه از سخنم پند گیر خواه ملال
پیروز باشید بدرود.


معرفی ابنیه تاریخی استان تهران

                             

ارگ تهران

ارگ تهران در زمان ناصرالدین شاه ، شامل محوطه ای بود که امروزه محدوده بین ضلع جنوبی میدان امام خمینی و قسمتی از خیابان امام خمینی ، بخشی از خیابان پانزده خرداد تا چهارراه گلوبندک ، خیابان ناصرخسرو و خیابان خیام از گلوبندک تا خیابان امام خمینی را در بر می گیرد. کهن ترین بناهای موجود در مجموعه گلستان ، ایوان تخت مرمر و خلوت کریمخانی متعلق به دوران کریمخان زند است.

در ارگ سلطنتی تهران بخش های متعددی وجود داشت که اکنون بسیاری از آنها تخریب یا از حالت اولیه خود خارج شده است.

در پایین برخی از مکانها را آمده است :

میدان ارگ

این میدان وسیع که از دوره زندیه به جای مانده بود ، در زمان فتحعلی شاه «ارگ» نام گرفت. این میدان را سپس میدان شاه ، میدان توپخانه و باغ گلشن نامیدند و امروزه آن را به نام میدان پانزده خرداد می شناسند. در اطراف ارگ خیابان هایی نیز وجود داشت که مهمترین آنها خیابان ناصریه ( خیابان ناصرخسرو) به عنوان اولین خیابان تهران ، خیابان جباخانه ( خیابان بوذرجمهری – پانزده خرداد) ، خیابان جلیل آباد ( خیابان خیام) ، میدان توپخانه ( امام خمینی) و خیابان مریضخانه ( خیابان امام خمینی) بود.

توپ مروارید

                                          

سال ها پیش در میدان ارگ تهران ، در محل حوض میدان ، یک توپ کهنه با لوله های ضخیم و دو چرخ بسیار بزرگ وجود داشت که به آن توپ مروارید می گفتند . روی لوله توپ شعرهایی از فتحعلی خان صبا ، ملک الشعرای دربار فتحعلی شاه قاجار حک شده بود. این توپ قدیمی هم اکنون در محل سابق باشگاه افسران که امروزه بخشی از وزارت امور خارجه را در بر می گیرد، در خیابان سی تیر نگهداری می شود.

کاخ گلستان

مجموعه ی کاخ گلستان ، یادگاری به جای مانده از ارگ تاریخی تهران ، محل اقامت شاهان سلسله قاجار ، و از زیباترین و کهن ترین بناهای پایتخت دویست ساله ایران است.

سابقه تاریخی ارگ سلطنتی که محدوده آن را شمال خیابان و میدان امام خمینی ( سپه) ، غرب خیابان خیام ، شرق خیابان ناصرخسرو و جنوب خیابان پانزده خرداد و میدان ارگ تشکیل می دهد، به روزگار صفویه باز می گردد. شاه عباس صفوی در قسمت شمالی حصار تهماسبی ، چهار باغ و چنارستانی احداث نمود که بعدها دیوار بلندی اطراف آن بنا کرد و عمارات مقر سلطنتی را در داخل آن ساخت و این فضا را ارگ نامید. در اواخر عهد صفوی ، تهران گاه مقر موقت دربار شاهان صفوی بود و حتی شاه سلیمان ( 1077- 1105 هـ . ق ) کاخی در این شهر برای خود بنا کرد. امروز اثری از این بناهای دوره صفویه باقی نمانده است.

شادروان «یحیی ذکاء» می نویسد: کهن ترین بناهای موجود در مجموعه گلستان ، ایوان تخت مرمر و خلوت کریمخانی متعلق به دوران کریمخان زند است. به فرمان او حصار ارگ مجدداً احیا و حرم خانه و خلوت خانه و عمارت دارالحکومه در داخل آن بنا شد. او تابستان سال بعد نیز دستور داد تا یک عمارت خاصه و دیوان خانه بزرگ به سبک ساسانی و باغی در کنار آن بنا نمایند. در زمان فتحعلی شاه و ناصرالدین شاه قاجار بناهای متعددی در داخل ارگ تهران احداث شد.

در دوران رضاشاه ، بخش های بزرگی از ارگ تهران ، از جمله حصار دور آن ، سر در باب عالی ، تلگراف خانه ، تکیه دولت ، نارنجستان، باغ گلشن و ساختمان های اندرونی تخریب شد و محل سکونت شاه به سعدآباد و سپس در دوران محمدرضا شاه به نیاوران منتقل شد . در این دوره ، مجموعه گلستان به محل پذیرایی از میهمانان خارجی تبدیل شد.

بخش های مختلف این مجموعه هم اکنون شامل : ایوان تخت مرمر ، خلوت کریمخانی ، اتاق موزه ( تالار سلام ) و حوضخانه ی آن ، تالار آینه ، تالار عاج یا سفره خانه ، تالار برلیان یا تالار تشریفات ، عمارت خوابگاه ( کاخ الیزابت ) که در سال 1329 به جای نارنجستان بنا شد ، قصر شمس العماره ، عمارت بادگیر و حوضخانه وسیع آن ، تالار الماس ، کاخ ابیض و چادرخانه است. تاریخ بنای ایوان تخت مرمر و خلوت کریمخانی به دوران وکیل الرعایا باز می گردد.

خلوت کریمخانی

این بنا در شمال غرب محوطه چسبیده به تالار سلام قرار دارد. تاریخ ساخت بنا به سال 1173 باز می گردد ، ولی بخش اعظم آن در تغییر و تحولات دوران ناصرالدین شاه تخریب شد و آنچه اکنون از آن باقی مانده ، بنایی سرپوشیده و ستون دار به صورت ایوان سه دهنه ای ست که در وسط آن حوضی قرار دارد که آب قنات شاه از میان آن بیرون می جهد . در همین مکان بود که آقا محمدخان قاجار پس از نبش قبر کریمخان زند ، باقی مانده استخوان های او را دفن کرد.

ایوان تخت مرمر

                                        

ایوان تخت مرمر که بیش از این دیوانخانه و ایوان دارالاماره نامیده می شد در سال 1173 بنا گردید . در دوران سلطنت سلسه قاجار ، شاهان در این مکان به سلام می نشستند و در ایام نوروز و عیدهای دیگر به طبقات مختلف مردم بارعام می دادند . ساختمان این عمارت دو بار دستخوش تغییرات وسیع شد ، بار اول در سال 1206 که آقا محمدخان به شیراز لشگر کشید و در آنجا قصر وکیل را ویران کرد و دستور داد پرده های نقاشی و آینه های قدی و مرمرها و ستون های بلند و درهای خاتم کاری آن را به تهران منتقل و در ایوان ایوانخانه نصب کنند ، ساختمان دچار تغییر شد ، سقف آن را بلندتر کردند تا ستون های مرمر را در آن کار گذارند و بعضی طاقچه ها و طاق نماها را پر کردند . تغییرات وسیع تر در حدود سال 1300 ه. ق در دوران سلطنت ناصرالدین شاه و در پی بروز خرابی هایی در ساختمان ایوان انجام شد.

تزئینات ایوان از گچبری ، سنگ تراشی ، خاتم کاری ، آینه کاری و منبت و مشبک بسیار زیبا و دل انگیز است . در این فضا شش پرده بزرگ نقاشی از فتحعلی شاه و جنگ نادر شاه با «یکن پاشا» سردار عثمانی ، میدان جنگ غوزیان ، شکارگاه شاه اسماعیل صفوی و پیکار امیر تیمور با «ایلدرم با یزید» سلطان عثمانی نصب شده است. در طاق نماهای زیر سقف نیز چندین تابلو کوچک رنگ و روغن از صورت زنان و مردان فرنگی در پشت شیشه نصب شده بود ، که برخی از آنها هنوز در این ایوان قرار دارد.

یکی از زیباترین متعلقات این ایوان ، که نام بنا نیز از آن مأخوذ است، «تخت مرمر» یا «تخت سلیمانی» است. این تخت در حدود سال 1220 ه . ق به دستور فتحعلی شاه از سنگ مرمر زرد معادن یزد ، توسط سنگ تراشان اصفهانی ساخته شد . طراحی تخت «میرزا بابای شیرازی نقاش باشی» و سرپرستی حجاری آن را استاد «محمد ابراهیم اصفهانی» حجار باشی دربار انجام دادند . تخت مرمر به شکل سکوی بلند دیواره داری روی دوش سه دیو و شش فرشته و یازده ستون مارپیچی که بعضی از آنها بر پشت شیر قرار دارند ، در وسط ایوان مستقر شده است . بر سطح عمودی پله ها و دست اندازهای دورادور آن ، اشکال و اشعاری برروی سنگ کنده کاری شده است .

از دیگر تزئینات این بنا ، دو درِ خاتم بسیار اعلا در دو طرف شاه نشین و اُرسی( نوعی درِ قدیمی که دارای چهارچوب مخصوص بوده و با بالا و پایین رفتن باز و بسته می شده است) پنج دری بسیار نفیس دیوار پشتی آن است.

بناهای ضلع شمالی مجموعه گلستان به ترتیب از غرب به شرق عبارت اند از : تالار سلام ( تالار موزه ) و تالار آینه ، تالار عاج یا سفره خانه ، تالار برلیان و عمارت خوابگاه ، که همه از بناهای دوره ناصری است . معروف ترین این بناها تالار آینه و سپس تالار سلام است.

تالار آینه

                                           

تالار آینه یا تالار گلستان جدید هم زمان با تالار سلام بین سال های 1291 تا 1294 هـ . ق ساخته شد ، ولی تزئینات و آینه کاری ها و گچبری های آن تا سال 1299 هـ . ق ادامه داشت . طرح و معماری تالار سلام و تالار آینه و سرسراها و حوضخانه های مربوط به آن به وسیله «حاجی ابوالحسن» معمار باشی عهد ناصرالدین شاه ملقب به «صنیع الملک» انجام شد و مباشرت بنای آن به عهده «میرزا یحیی خان معتمدالملک» برادر «میرزا حسین خان سپهسالار» بود . میرزا یحیی خان بعدها با لقب مشیرالدوله به وزارت خارجه رسید. این تالار با وجود کوچکی ، به علت موقعیت و زیبایی آینه کاری های سقف و دیوارهای آن و نیز تابلو نقاشی رنگ و روغنی که مرحوم کمال الملک از آن تهیه کرده ، شهرت بسیار دارد.

تالار سلام

در سمت غرب تالار آینه ، تالار سلام ( تالار موزه ) احداث شده است. فکر ایجاد موزه پس از نخستین سفر ناصرالدین شاه به اروپا در سال 1290 هـ . ق ، در ذهن او شکل گرفت. از این رو پس از بازگشت به ایران دستور تخریب عمارت خروجی را صادر کرد و به جای آن ساختمان گلستان جدید ، شامل تالار آینه و اتاق موزه ساخته شد.

در اوایل تأسیس اتاق موزه ، علاوه بر نمایش آثار هنری ایران و اروپا و هدایایی که سلاطین کشورهای خارج برای شاهان ایران فرستاده بودند ، و اسلحه و زره شاهان سابق ، آثار تاریخی ، تابلوها ، گلدان ها و چلچراغ ، ساعت ها ، مجسمه ها و ... قسمت اعظم جواهرات و اشیا و وصله های جواهر نشان نیز در این تالار در معرض تماشا گذاشته شده بود. پس از سرقت سال 1309 هـ . ق از جواهرات « تخت طاووس » و نیز واقعه تحریم تنباکو که در جریان آن مردم برای دادخواهی به داخل ارگ ریختند ، ناصرالدین شاه بیمناک شد و سرداب محکمی را در زیر عمارت خوابگاه بنا کرد و جواهرات را به آنجا منتقل ساخت.

پس از انتقال تخت طاووس و تخت نادری و نیز صندلی مُرصع محمدشاه از تالار آینه به اتاق موزه ، مراسم سلام های خاص و رسمی در این تالار برگزار می شد. این امر موجب نام گذاری تالار به نام تالار سلام شد.

در سال 1345 به سبب برگزاری مراسم تاجگذاری در این تالار ، ساختمان آن تعمیر و موزه آرایی آن به طور کلی دگرگون شد و به شکل امروزی درآمد. از اشیای گرانبهایی که در حال حاضر در این تالار نگهداری می شود باید به تخت طاووس و صندلی مرصع محمدشاه اشاره کرد.

در طبقه زیرین تالار سلام ، حوضخانه وسیعی قرار دارد که امروزه به دو بخش تقسیم شده است: بخش شرقی به نام «تالار مخصوص» به نمایش هنرهای ظریفه ایران در دوره قاجار، و بخش غربی آن با نام «نگارخانه» برای ارائه آثار نقاشی هنرمندان ایران در دوره قاجار اختصاص یافته است.

در سمت شرق تالار آینه ، تالار عاج یا سفره خانه و سپس عمارت برلیان قرار دارد که پیش از انقلاب محل پذیرایی از میهمانان خارجی و برگزاری میهمانی های رسمی بود و در حال حاضر به نمایش اشیا ، ظروف ، گلدان ها و ... اختصاص یافته است . در حوضخانه ی زیر عمارت سفره خانه نیز تابلوهای نقاشی به نمایش گذارده شده است.

آخرین بنا در ضلع شمالی ، عمارت خوابگاه جدید است که در سال 1339 به جای نارنجستانی که در اوایل حکومت رضاشاه تخریب شده بود، احداث شد و پیش از انقلاب محل اقامت سران کشورهای خارجی بود.

بناهای ضلع جنوبی محوطه گلستان به ترتیب عبارت اند از : عمارت بادگیر ، چادرخانه و تالار الماس .

عمارت بادگیر

عمارت بادگیر از بناهای دوره فتحعلی شاه است که در دوره ناصرالدین شاه دچار تغییرات و تصرفات عمده ای شد. این عمارت دارای تالار بزرگی است که اُرُسی ها (نوعی در قدیمی که دارای چهارچوب مخصوص بوده و با بالا و پایین رفتن باز و بسته می شده است) ، ستون ها ، دیوارها و سقف آن با نقاشی ، زرنگاری ، آینه کاری ، گچبری، منبت کاری و مرمر پوشیده شده است و یکی از تالارهای پرکار ، زیبا و جالب به شمار می رود . در زیر این تالار حوضخانه وسیعی قرار دارد که در چهار گوشه آن ، چهار بادگیر بلند با کاشی های معرق آبی ، زرد و سیاه با قبه های زرین قرار گرفته و هوای حوضخانه ، تالار و اتاق ها را به خوبی خنک می کند.

تالار الماس

تالار الماس نیز از بناهای دوره فتحعلی شاه است که در دوران ناصرالدین شاه در تزیینات آن تغییراتی داده شد. این بنا را به دلیل آینه کاری های داخلی آن به نام الماس خوانده اند و شامل تالاری بزرگ با اتاق های گوشواره ، دهلیزها ، بالاخانه ها و پستوهای متعدد است. در سه طرف تالار ، بالاتر از رَف ( طاقچه ) ها به سبک بناهای عهد فتحعلی شاه ، سه ایوانچه آینه کاری مُقـَرنس ( آنچه به شکل نردبان و پله پله ساخته شده ، بنای بلند مدور و ایوان آراسته و مزین با صورت ها و نقوش که بر آن با نردبان پایه روند ، قسمی زینت که در اطاق و ایوان ها به شکل های گوناگون گچبری کنند؛ کنگره دار ) و طاق نماهای باریک و کشیده ساخته شده و سمت شمالی تالار با اُرُسی های بزرگ که شیشه های رنگی زیبا دارند پوشیده شده است.

کاخ سفید

                                         

در ضلع جنوب غربی مجموعه گلستان ، کاخ ابیض قرار دارد . تاریخ بنای این کاخ حدود سال 1308 هـ . ق است و برای جا دادن اثاثیه اهدایی « سلطان عبدالحمید عثمانی » بنا شد . این کاخ به شیوه بناهای قرن هجدهم اروپا گچبری و نماسازی شده و به علت سفیدی رنگ نمای ساختمان و پله ها و ازاره ( آن قسمت از دیوار اتاق و یا ایوان که از کف طاقچه تا روی زمین بود) های سرسرای کاخ که از مرمر سفید رگه دار بود، کاخ ابیض نام گرفته است.

پس از اتمام بنا به دستور ناصرالدین شاه ، تالار بزرگ کاخ را با هدایای سلطان عثمانی آراستند و تعدادی تابلوی رنگ و روغن از صورت شاهان و ملکه های اروپا را نیز که در سفرهای اروپایی به ناصرالدین شاه اهدا شده بود ، در آن نصب کردند و تالار باشکوهی را به وجود آوردند که «تالار عبدالحمید» نامیده می شد.

کاخ ابیض از ابتدا به محل کار صدراعظم وقت اختصاص یافت و تا سال 1333 جلسات هیئت دولت در تالار بزرگ آن تشکیل می شد. در سال 1344 در نمای ضلع غربی و نیز اتاق های طبقه پایین ساختمان تغییراتی داده شد. این بنا از سال 1347 به موزه مردم شناسی اختصاص یافت. در این مجموعه در سال های اخیر تعمیرات اساسی انجام شده است.

شمس العماره

                                             

کاخ شمس العماره یکی از بناهای مرتفع و مشخص تهران قدیم است که به دستور ناصرالدین شاه بین سال های 1282 تا 1284 هـ . ق در ضلع شرقی محوطه گلستان احداث شد.

طرح و نقشه ی این بنا از «دوستعلی خان معیر الممالک» و معماری آن بر عهده استاد «علی محمد کاشی» بود. شمس العماره هم از نظر نقشه و شکل ظاهری و هم از نظر آرایش داخلی ، یکی از بناهای تاریخی و زیبای تهران است. آینه کاری ها ، نقاشی ها و گچبری های این عمارت از نظر نمایش شیوه های مختلف و متنوع تزئینات داخلی بنا در ایران ، بی نظیر است.

در حال حاضر طبقه پایین عمارت شمس العماره به نمایشگاه کتاب اختصاص یافته است.

 منبع : سیمای میراث فرهنگی استان تهران

گردآوری : مدیریت میراث فرهنگی استان تهران


جلوه پهلوانی

000423.jpg
محمدرضا منصوریان
می گویند ورزش مجموعه ای از اخلاقیات و علم زیباشناسی است که در اقصی نقاط کره زمین انسان ها را از تمامی طبقات اجتماعی به خدمت می گیرد و در جمعی برادرانه به جنبش و تحرک وامی دارد. ورزش محسوس ترین و حقیقی ترین نوع آموزش و پرورش است، پرورش شخصیت های انسانی. ورزش همان گونه که افلاطون می گوید فرهنگ است. چرا که حرکات ورزشی، به زمان و مکان وقوع آن معنی می بخشد و این معنی صرفاً به خاطر ارزشی است که از آنها حاصل می شود. ورزش خالق زیبایی است، به ویژه برای کسانی که کمترین امکان را در بهره گیری از زیبایی ها دارند. در ورزش باید صفاتی چون درستکاری، خلوص نیت، زیبایی، اخلاق برجسته و برادری را هم اضافه کرد. معلمین بزرگ ورزش، زیبایی شناسی و اخلاقیات را جزیی از اصول ورزش می دانند.
از منظر و مقام دیگری می توان گفت که ورزش اساساً جلوه های پهلوانی و اخلاقی است. این نظریه تکیه بر اسطوره های شکوهمند ورزشی دارد. اسطوره هایی چون اسطوره جاودانگی ورزش در طول زمان (ورزش تاریخ ندارد) اسطوره ای که ورزش را از زمان های قدیم با طبیعت انسان هماهنگ می داند و اسطوره ای که ورزش را به نوعی از راه راست منحرف، انحصاری و ربوده شده می داند.
اما تعریف واقعی ورزش کدام است؟ اگر تعریف ما براساس حس مشترک باشد، این تعریف هر نوع فعالیتی که تلاش فیزیکی را طلب کند، از مسابقات دوره ای دوچرخه سواری گرفته تا جام جهانی فوتبال، شامل می شود. این تعریف وسیع ولی بی محتوا و بلااستفاده مانده است. تعریفی دقیق تر از ورزش بوده و هست که به فضیلت های درمان بخش ورزش و «تعالی روح در تعالی جسم» (عقل سالم در بدن سالم) اعتقاد دارند.یادمان باشد که فعالیت های رقابت آمیز جسمی ما را به انسان هایی والا، خوب و شجاع نه تنها در میدان مسابقه، بلکه در بیرون از میدان نزدیک می سازد.درستکاری اصل اساسی ورزش و ضامن صحت ارزش های تثبیت شده در میدان های ورزشی است. درستکاری به دنیای ورزش روح انسانی می بخشد. ورزش عامل شکوفایی فرد، یعنی مهم ترین عنصر ساختار اجتماعی است و در نتیجه نقشی شایان در پیشبرد جامعه انسانی خواهد داشت.

پیروز بر نفس خویش
پهلوان محمود «پور-یار» خوارزمی که در ایران با نام پوریای ولی شناخته می شود در قرن سیزدهم پهلوان مورد احترام کشتی گیران آسیای مرکزی، ترکیه و ایران بود. او در شهر خیوه در منطقه خوارزم رهبر کشتی گیران حاکم این شهر بود که شخصیتش در فصل مشترک افسانه و تاریخ زبانزد خاص و عام است.
پوریای ولی در اوج توانایی و قدرت خود در یک مسابقه کشتی با یک حریف جوان هندی که در حضور حاکم برگزار می شد به نوعی اشراق و هدایت عرفانی دست یافت. او که در اثر دیدن اشک های مادر قهرمان هندی که برای پیروزی پسرش دعا می کرد منقلب شده بود، از روی عمد و اراده شخصی اجازه داد تا آن قهرمان پشت او را به خاک برساند. هنگامی که به پشت روی زمین دراز کشیده بود دریافت که بزرگ ترین پیروزی هر کس پیروزی بر خودش و نفس خودش است. کمی بعد وی توانست در یک موقعیت بسیار خطیر و حساس با استفاده از نیروی فوق انسانی خود جان حاکم را از خطر نجات دهد. در این حال بود که حاکم از این که مردی با این همه قدرت توسط کشتی گیر جوان هندی مغلوب شده باشد غرق حیرت شد. پوریا در جواب حاکم عصاره آموزش های خودش را در قالب یک رباعی بیان نمود که هنوز هم توسط ورزشکاران قدیمی و پیشکسوت ایران نقل می شود:
000420.jpg
گر بر سر نفس خود امیری، مردی
ور بر دگری خرده نگیری، مردی
مردی نبود فتاده را پای زدن
گر دست فتاده را بگیری، مردی
استفاده از تجربیات بومی
ما در ورزش سرزمین خود هویت داریم، ما تاریخ داریم، ما نشانی و سرمشق و الگو داریم. اگر چشم باشد، اگر گوش باشد، و از همه مهم تر اگر دل باشد، سری به همین زورخانه ها می زند (زورخانه هایی که شخصیت های نمادین تاریخ و فرهنگ سرزمین ما هستند) و خیلی چیزها می فهمد. می فهمد که این مکان مقدس جایگاهی است برای سلحشوری، جوانمردی و سایر ارزش های سنتی نظیر سخاوتمندی، شکیبایی و زورآزمایی جوانمردانه و می فهمد که این زورخانه از آنچه که فرهنگ مردم ما نام دارد تراوش کرده است. نه در جایی غیر از ایران بوده و نه در جایی غیر از ایران پا می گیرد. این خاص ایران و فرهنگ ایران و مردم سرزمین ما است. اگر چشم باشد در آن عرفان دیده می شود که در غرب نیست، اگر گوش باشد در آن بانگ شنیده می شود که در شرق نیست. اگر عقل باشد همین زورخانه کل فلسفه ساختمان یک سلول ورزشی را به ما نشان می دهد. این چیزی است که از دل و جان مردم ما برخاسته است. از عمق تاریخ ما می آید، با روح ما عجین شده و با دین ما پیوند خورده و از آب و خاک ما به دفاع برخاسته است.
طرفداران پروپا قرص ورزش های سنتی می گویند که زورخانه به تعلیم یک فلسفه زندگی می پردازد که یک ریشه باستانی دارد اما اغلب به ارایه اصول اخلاقی و جوانمردی عرفانی اسلامی می پردازد. در حقیقت می توان چنین نتیجه گرفت که زورخانه می تواند منافع فراوانی برای ترویج اصول اخلاقی در میان مردم ما داشته باشد. می توان از تجربیات بومی آن به جای الگوهای غربی استفاده کرد.
مردانگی سنتی
زورخانه که به دلایل کاملاً مشخص فقط محل آمد و شد مردان بوده است در واقع نهادی است که به تمجید از مردانگی سنتی می پردازد. می توان مردانگی را تقریباً با جوانمردی یکی دانست، اما باید به این نکته توجه داشت که در واقع اولی پیش نیازی برای دومی است. بنابر این هر جلسه تمرین فرصتی فراهم می آورد تا وظایف اجتماعی حاضران، اعم از ورزشکاران و تماشاگران به آنها تذکر داده شود. در بین این وظایف می توان به مواردی نظیر سخاوتمندی، کمک متقابل به یکدیگر، شجاعت، وفاداری، احترام گذاشتن به سالمندان و رازداری و قابل اعتماد بودن اشاره نمود.
این تکرار مجدد ارزش های پایه اجتماع به همه افراد این امکان را می دهد که تا حدی که لیاقت و شایستگی آن را دارند از یک همبستگی و اتحاد واقعی برخوردار شوند.
زورخانه محلی است که در آن افراد می توانند در عین حال که خود را از دیگران متمایز می کنند به نوعی یکپارچگی اجتماعی نیز دست پیدا کنند. زورخانه محلی است برای برقراری ارتباطات اجتماعی و در عین حال پرورش و تقویت بدن ورزشکاران.

ماجرای پهلوان هندی

 

000426.jpg
هنگام سحر و اذان صبح بود. در تاریک و روشن بامداد، مردی تنومند و بلندقامت از خانه ای محقر بیرون آمد و قدم در کوچه تنگ نهاد. از میان دیوارهای کوتاه و بلند گذشت و به مسجد نزدیک شد. صدای اذان صبح از گلدسته ها به گوش می رسید و مومنان را به اقامه نماز دعوت می کرد. هنوز تا در بزرگ مسجد مسافتی باقی مانده بود که سیاهی هیکلی در برابر مرد تنومند ظاهر شد.
سلام پهلوان، عرضی داشتم: خبری برای شما دارم.
-سلام جوان، بگو چه خبر؟
*پهلوان هندی به شهر وارد شده است.
-می دانم.
*همه جا لاف می زند که شما را شکست خواهد داد.
-تا خدا چه بخواهد.
مرد تنومند این بگفت راه خود را به سوی مسجد ادامه داد.
دقایقی بعد، وضو ساخته و در گوشه ای خلوت از شبستان مسجد به نماز ایستاده بود.
نماز که به پایان رسید مرد همان جا نشست و در سکوت به راز و نیاز با خدای خود پرداخت. هنوز چندی نگذشته بود که متوجه شد از پشت ستونی در همان نزدیکی صدای گریه زنی می آید. بی اراده گوش تیز کرد. معلوم بود پیرزنی است که حاجتی دارد و از ته دل ناله و زاری می کند.
خداوندا: رو به درگاه تو آورده ام، نیازمندم و از تو حاجت می طلبم. ناامیدم مکن، دلم را مشکن.
مرد بی تاب شد، با خود اندیشه کرد که لابد پیرزن نیاز مالی دارد و چه بسا که او بتواند سبب خیر شود و حاجت او را برآورده نماید. به این خیال آرام به نزد پیرزن رفت و با لحنی سرشار از مهربانی پرسید:
چه حاجت داری مادر؟ از چه این گونه بی تابی می کنی؟ مشکل خود با من بگو، خداوند سبب ساز است. شاید گره کار تو به دست من باز شود. گریه پیرزن شدیدتر شد. دقایقی چند به همان حال گذشت.
چون پیرزن اندکی تسکین یافت، اشک ها را از صورت پرچین و چروکش پاک کرد و گفت:ای جوانمرد، التماس دعا دارم. برای من و پسرم دعا کن.
-چشم مادر، اما مشکل تو و پسرت چیست؟
پیرزن آهی سرد از دل برآورد و گفت:
پسری دارم زورمند و دلاور که پهلوان هندوستان است و در شهر و دیار خود پرآوازه. از شهرت، غرور و جاه طلبی که بر او چیره شده، هر کجا نام و نشان پهلوانی را بشنود، عزم کشتی گرفتن با وی می کند. شکر خدا که تاکنون نیز پیروز و سرفراز بوده است. اکنون به اینجا آمده ایم تا او با پهلوان این شهر کشتی بگیرد. اما، شنیده ام که این حریف شکست ناپذیر است و تا به امروز هیچ کس نتوانسته پشت او را به خاک برساند. می ترسم پسرم مغلوب شود و ما روی بازگشت به شهر و دیار خود را نداشته باشیم. گریه و بی تابی من ناشی از همین مسأله است. آخر...
پیرزن دوباره به گریه افتاد و دیگر نتوانست به سخن ادامه دهد. مرد که طاقت دیدن اشک های او را نداشت دلداریش داد و گفت: به لطف خدا امیدوار باش مادر، خداوند دعای مادران دل شکسته را مستجاب خواهد کرد.
این بگفت و با حالتی پریشان، از پیرزن دور شد و از مسجد بیرون رفت.


زورخانه و نفس مردانگی

زورخانه، مکان مقدس زورمندشدن، مکان آلایش دادن روح، مکان از خودگذشتگی و رسیدن به معرفت جان جانان است. سنت های دیرینه در ریاضت پهلوانی و در مراسم آئین استادی و شاگردی در زورخانه نقش می بندد. زورخانه مکان افتادگی، فروتنی و شکسته نفسی است، سردر کوتاه، خمیدگی و افتادگی برای فرود به مکانی که مقدس است. آیا می توان زورخانه را محل مخفی کاری و پنهان سازی از چشم  دشمنان دانست؟
خودساختن و خودبودن دور از نگاه اجانب که چشم بر خاک و وطن داشتند. با آگاهی از موقعیت تاریخی که کشورگشایی و هجوم به دیگر کشورها یک سنت بود، زورخانه محلی بود برای ساختن خود، محلی برای دیانت و تحمل تمرینات سخت. زورخانه را محلی برای دوباره آموختن و دوباره بازسازی نفس می دانند. از گرز، کباده و میل، سپر و کمان گرفته تا بدنسازی در این مکان تمرین می شد. امروز زورخانه همراه با سرود و نوای همسرایان، با طبل و سنج و کلام خدا، انسانها را به دنیای خودسازی می برد. تذهیب روح در زورخانه های اصیل که یادآور پوریای ولی و جهان پهلوان تختی است، چون یک میراث معنوی هنوز برای ما باقی است و آن را در سینه تاریخ تا امروز حفظ کرده ایم و خواهیم نمود.
ورزش باستانی و زورخانه به نوعی به تاریخ ما گره خورده است، از درون ادبیات اساطیری ما می توان به آن نگریست. از منظر بزرگترین منظومه تاریخی یعنی شاهنامه. از رزم های به یادماندنی دوران شکوه و پهلوانی ایران زمین. می توان با تکیه بر افسانه سازان پهلوانی شاهنامه، از رستم تا سیاووش به عمق و پهنای تاریخ حماسی ایران پی برد. گرایش روزافزون مردم ما به رفتار و کردار نیاکان خود گاه هیجان انگیز و مباهات برانگیز است. شاید بتوان از ریشه یابی تاریخی ادبیات حماسی شاهنامه به دستاوردهای تازه ای از ورزش و مقام پهلوانی رسید. اصالت تاریخی ما حکم می کند تا این رشته های ورزشی را همیشه گرامی بشماریم.

پیدایش کشتی

چند وقت پیش نسکی مطالعه کردم که در رابطه با کشتی با چوخه که یادگار پهلوانان کهن خراسان است بود. نویسنده در این کتاب از تاریخچه کشتی باچوخه، مسایل فرهنگی و اجتماعی آن و حکایات مربوط به آن مفصل سخن گفته است، اما در بخشی از آن از پیدایش ورزش کشتی هم یاد کرده است که بی مناسبت ندیدم یاد و نگاهی کوتاه به آن داشته باشم.
کلمه کشتی همان کلمه «کستی» به معنای کمربند مخصوص زردشتیان، در معنای گلاویز شدن دو تن با یکدیگر برای زور آزمایی و زمین زدن هم نیز استعمال شده است.
باید توجه داشت لفظ کشتی را اگر بتوانیم به طریقی به کلمه «کستن» به معنی کوفتن و کوبیدن ارتباط بدهیم و هم خانواده بدانیم به هیچ وجه نمی توانیم آن را با کلمه «کشتن» به معنی هلاک کردن و مقتول کردن مربوط بدانیم.از ابتدای خلقت بشر یا جانوران زورآزمایی به طور فطری در وجود انسان و حیوان بوده و رو به تکامل گذاشته است و انسان های اولیه به علت رشد فکری برای دفاع از خود در برابر دشمن و یا حیوانات درنده به فکر ساختن ابزار و یاد گرفتن فنون دفاع شخصی افتاد ه اند.
اگر یک کمیسر زرنگ و برجسته دستور صحنه سازی درگیری های انسان های اولیه را بازسازی و مجسم بکند در می یابیم وقتی یک نفر با چوبدستی و یا با هر ابزار به نفر مقابل حمله می کرد و طرف مقابل با بدل کردن و عکس العمل مناسب از اصابت آن ابزار به خود دفاع می کرد در نتیجه دو حریف به هم نزدیک می شدند، پنجه در پنجه هم به زورآزمایی می پرداختند و در این مبارزه به هر صورت ممکن از خود دفاع و به حریف ضربه وارد می کردند. به هر طریق با مشت، لگد، گاز گرفتن یا انگشت به چشم حریف فرو بردن تا این که بتوانند حریف را فراری یا تسلیم یا بکشند. برای بقاء و زندگی کردن انسان به فکر ابداع فن و فنون و بدل آنها افتاده و ابزار آلات جنگ و دفاع از خود را ساخته است و فنون و بدل و ابزار و اصل غافلگیری را خوب یاد گرفت تا در مواقع لزوم به بهترین نحو و کارایی لازم از آن استفاده کنند. احتیاج به تمرین و تکرار فنون داشتند و برای پیشرفت این کار حتماً می بایست چند نفر در یک جا جمع می شدند و این فنون را تمرین می کردند، بستگی به هوش و ذکاوت و استعداد نفر بوده که هر کسی با پیشروی زمان آنها هم با ساختن و ابداع فن و ابزار به پیش می رفتند که ادامه همه این کارها به مرور زمان پیشرفت و تکامل پیدا کرده و به صورت قانونمند در آمده که نتیجه اش همین رشته های ورزشی گوناگون از جمله کشتی است.


گزارش یک جهانگرد شرقی از شهر ری قدیم

 

برج خاموشی

001506.jpg

مغولان که از دوردست ترین نقاط کره زمین آمده بودند، در ری هیچ سنگی را بر سنگی باقی نگذاشتند و شهر بزرگ مادی را از صفحه تاریخ آدمیان زدودند.شهر تهران در چند میلی شمال غرب ری سربرآورده است تا پایتخت ایران جدید شود
صدها سال پیش، هنگامی که نژاد ایرانی از باکتریای ناشناخته (با باخته، نام باستانی ناحیه ای واقع در میان رشته کوه های هندوکش و آمودریا) و جنگل های ترسناک هیرکانی (جنوب شرقی دریای کاسپین در گرگان کنونی) خارج شد، پس از عبور از دروازه خزر به سرزمین حاصلخیزی رسید که در شمال غرب ایران کنونی قرار داشت و بعدها ماد نامیده می شد. در آنجا، در مرز ناحیه ای که امروز خراسان نامیده می شود، شهری را بنیاد نهاد که با گذشت قرن ها به عظمت، ثروت و قدرت رسید. یونانیان این شهر را (که شهرتش در قلمرو دنیای متمدن نفوذ کرده بود) ریگا (ری) نامیدند.
موقع جغرافیایی این شهر مادی که کلید هیرکانی و پارت بود، اهمیت بسیار به آن می بخشید. یهودیان نیز آن را بخوبی می شناختند. گابلوس که طوبیت پرهیزگار، ده تالان فقره خود را در دوران اسارت به او سپرده بود، در ری سکونت داشت و طوبیاس که برای بازگرفتن نقدینه پدر به آنجا سفر کرده بود به دیدار رفائیل ملک مقرب نائل آمد و خواص شفابخش ماهی ها را از او آموخت و به طوری که نویسنده کتاب یهودیت نقل می کند: فرورتیش در آنجا فرمانروایی می کرد که بخت النصر (پادشاه بابل) او را شکست داد و نابود کرد.
ری، پیر روزگاران، در عمر دراز خود فراز و نشیب های بسیاری را از سر گذرانده است. داریوش سوم که از مقابل سربازان اسکندر که در اربل (از شهرهای آشور قدیم) او را شکست داده بود در دشت های وسیع خراسان می گریخت، از پای دیوارهای آن گذشت و در طلب سرنوشت بدفرجامی نزد ساتراپ بیرحم باکتر ها به کوه های خزر فرار کرد. شاید اسکندر در ری بر مرگ نابهنگام حریف خود سوگواری کرده و از کاخ های آن شهر تیر انتقامش را متوجه بسوس کرده و ساتراپ خائن را در حال کشیده شدن به سوی قتلگاه تماشا کرده باشد.
شهر دوباره دچار ویرانی شد. یک بار از زمین لرزه و بار دیگر به دست مهاجان پارتی وهر بار با نام های جدید از نو به پا خاست، ولی سرانجام در قرن دوازدهم، دشمنی بسیار ویرانگرتر از قبایل پارتی و بسیار کینه جوتر از زمین لرزه، سراسر خراسان را در هم نوردید و آن سرزمین حاصلخیز را به صورت بیابان کنونی درآورد. مغولان که از دوردست ترین نقاط کره زمین آمده بودند، در ری هیچ سنگی را بر سنگی باقی نگذاشتند و شهر بزرگ مادی را از صفحه تاریخ آدمیان زدودند.
شهر تهران در چند میلی شمال غرب ری سربرآورده است تا پایتخت ایران جدید شود –ایرانی که سنت های شکوهمند گذشته را به همانسان از یاد برده- که استحکام دیوارهای فرورتیش را.
آن قصر که جمشید در او جام گرفت
آهو بچه کرد و رو به آرام گرفت
و اینک آثار ساختمان های ری- مادر شهرهای ایران – را جز از راه گمان نمی توان ردیابی کرد. بامدادی از میان ویرانه های غمزده، سواره، رو به شهر و قلعه مردگان نهادیم. هنوز چنان زود بود که خورشید از کوهسارهای شرقی سربرنزده بود .از تهرانی که هنوز در خواب بود خارج شدیم و راه متروکی را که دیوارهای شهر را دور می زند در پیش گرفتیم. در سمت چپ ما بیابان را سایه ای شفاف فرو گرفته بود که با شیب تدریجی به تپه هایی می پیوست که راه پرپیچ و خم مشهد از فراز آن می گذرد. پیش از آنکه راه چندانی رفته باشیم، خورشید با برق و درخششی ناگهانی از قله های برف پوش تیغ زد و روز به دشت هجوم آورد. روزی خشن و زننده، بی هیچ اثری از فراوانی پربرکت کشتزارها و علفزارهایی که زمانی ری را در خود گرفته بودند. تا چشم کار می کرد خاک و سنگ و بوته های صحرایی بود و کوه های برهنه مهیب، با شکن هایی که گذشت زمستان های پیاپی بر چهره دشت نهاده بود.
برای ما که فرار شتابان داریوش و جشن پیروزی اسکندر را در پیش چشم داشتیم، پست و بلندی های زمین اطراف محل شهر قدیمی، به صورت برج و باروی ویران شده و در خندق نیمه ویران فرو ریخته ای درآمد. در جایی که تصور می کردیم باروها باید در آنجا بوده باشند، قطعه مکعب شکلی از مصالح ساختمانی پیدا کردیم و این فکر از ذهنمان گذشت که چه بسا چشم اسکندر نیز بر این دیوار آجری افتاده باشد. گذشت زمان دروازه هایی در میان باروها پدید آورده، ولی بیابان هنوز قانون مسلم خود را به آنها تحمیل نکرده است. درپای دیوار به استخری دایره ای در پناه سایه چناری برخوردیم. به دور چنین استخری بیماران بیت صیدا گرد می آمدند و انتظار جنبشی در آب را می کشیدند، اما در ری فقط تنهایی بود، و فرشته موعود دیگر نیامد.
در سمت شرق، دو رشته موازی از تپه ها در میان بیابان سربرآورده اند و بیابان را از پهنه وسیع تری که در جنوب به اصفهان می رسد جدا می کنند. در بین تپه ها دره ای سنگی قرار دارد که ما آغاز به بالا رفتن از آن کردیم و به قلب ویرانی و پایان همه چیز رسیدیم. در نیمه راه دامنه تپه برجی برپاست که دیوار سفیدش نشانه ای راهنما برای تمام منطقه است. از دورترین قله های مقابل نیز برج خاموش(این برج به دخمه گبه ها یا قلعه گبه ها نیز معروف است) نمایان است، گویی درخششی طنز آمیز است که بیهودگی دوران شور و اشتیاق را به زندگان یادآوری می کند، زیرا این برج نخستین منزل سفر توانفرسای مردگان است. در اینجا آنان پوشش گوشتین را به دور می افکندند تا استخوان هایشان فارغ از بیم آلوده ساختن خاک در این عنصر مقدس بیارامد و روانشان با گذشتن از هفت دروازه سیارات به آتش مقدس خورشید برسد.
برج سقف ندارد و داخل آن در 10 یا 12 پایی از لبه بالایی دیوار، سکویی گچی ساخته شده است که بدن مردگان را بر آن می گذارند تا آفتاب و لاشخورها آنها را از میان ببرند. این مکان هولناک در این هنگام مستاجری نداشت.
دین زرتشتی از سرزمین ماد- که زمانی مرکز فرمانروایی آن بود- رخت بربسته است و امروز اندکند یزدان پرستانی که زیر آسمان گشاده، اهورامزدا را نیایش کنند و پس از مرگ اجسادشان به بالای این تپه برده و در برج خاموش نهاده شود.
از اسب ها پیاده شدیم و بردامنه تپه نشستیم. دشت در زیر پایمان همچون اقیانوسی یکدست گسترده بود که روزگاری در برابر دامنه های کوه موج می زد و اکنون برای همیشه ثابت مانده بود: دامنه کوه ها را می توانستیم ببینیم که به استواری در امواج خاک نشسته بودند و قله های درخشنده شان را که در آسمان بی ابر سر برافراشته بودند. استخوان های زمین سخت نیز دیده می شد و طرز ساختمان آن آشکار بود.
هنوز خاموشی دنیای مرده به ما سنگینی می کرد که راه خود را به سوی انتهای بالاتر دره ادامه دادیم، ولی آنجا در دروازه های دشت، زندگی به پیشوازمان آمد. میان سنگ ها یک ختمی وحشی به نگهبانی ایستاده بود. بعضی از گلبرگ های زرد خود را مانند پرچم گشوده بود و روی نیزه های برافراشته اش غنچه های درشت و پرشهدی در آستانه شکفتن بود. شب پیش باران باریده و کوه و صحرا را به زندگی خوانده بود و خارها پوششی ارغوانی از گل های ریز در بر کرده بودند، آفتاب مطبوعی روی شانه هایمان می تابید و نسیم سبک با نشاطی رایحه مرطوب و خوشایند تجدید حیات زمین را به سویمان می آورد. اسب ها بو کشیدند و آلودگی آن لحظه را دریافتند. دهنه ها را کشیدند و بر زمین نرم شده از باران شروع به تاختن کردند. ما نیز خاموشی را پشت سر گذاشتیم و به یاد آوردیم که زنده ایم. زندگی ما را در برابر گرفت و احساس خوشی دیوانه واری در ما دمید. همچنان که می تاختیم، باد همهمه گر و زمین بارور فریاد می زدند: زندگی! زندگی! زندگی(!) بخشنده و با شکوه، پیری از ما دور باد، مرگ دور باد. مرگ را برفراز کوه های خشکش رها کرده بودیم تا ارزانی شهر ارواح و اعتقادات کهنه باشد. از آن ماست دشت پهناور و دنیای بیکران، از آن ماست زیبایی و تازگی صبحگاه، از آن ماست جوانی و شادی زندگی.
تصویرهایی از ایران، گرترودبل
صص 28-24

ایرانیان کامران ( موفق )


در صد ایرانیان دارای مدرکهای کارشناسی ارشد در آمریکا چهار برابر در صد آمریکایی ها است.در میان جامعه ایرانی مقیم آمریکا 16/1 درصد مدرک کارشناسی ارشد دارند حال آنکه در کل جامعه آمریکا دارندگان مدرک کارشناسی ارشد تنها 4/7 درصد کل جمعیت را تشکیل می دهد به   علاوه 30/3 درصد ایرانیان مقیم آمریکا دارای مدرک کارشناسی هستند اما دارندگان مدرک کارشناسی در آمریکا 13/1 درصد است گفتنی است درصد صاحبان مشاغل تخصصی مانند پزشکان و وکیلان در جامعه آمریکا 1/7 درصر است و این در حال است که 4/8 درصد ایرانیان مقیم آمریکا به اینگونه مشاغل اشتغال دارند کاشکی این دانشمندان و فرزانگان به آغوش مام میهن باز می گشتند و به این میهن گرامی کمک شایانی می کردند این سرمایه های بزرگ فکری کاش به ایران می آمدند کاش آنها مانند دکتر چمران و دکتر حسابی بودندو کاش و کاش و...

بزرگان ایران


دهکده هخامنشی در کنار راه شاهی تنگه بلاغی کشف شد

این دهکده هخامنشی تا یک سال دیگر و همزمان با شروع آب‌گیری سد سیوند،زیر آب می رود و غرق می‌شود

میراث خبر - باستان‌شناسان ایرانی و ایتالیایی با ادامه کاوش‌های خود در دریاچه سد سیوند و برای نجات آثار باستانی تنگه بلاغی، در کنار راه شاهی یک دهکده متعلق به دوران هخامنشی را کشف کردند.
این روستا تا یک سال دیگر و همزمان با شروع آب‌گیری سد به زیر آب خواهد رفت و غرق می‌شود.
تنگه 18 کیلومتری بلاغی در فاصله 8 کیلومتری از محوطه ثبت جهانی پاسارگاد در استان فارس جای گرفته و بخشی از چشم‌انداز باستانی پاسارگاد است. این تنگه به اعتقاد کارشناسان محل عبور راه‌ شاهی، مهم‌ترین راه باستانی کشور است که به دستور داریوش هخامنشی ساخته شده است. این راه باستانی پاسارگاد را به تخت جمشید و شوش متصل می‌کرده است. در درون این تنگه آثاری از دوران غارنشینی و سکونتگاه‌هایی از دوران پیش از میلاد تا دوران اسلامی وجود دارد.
«علیرضا عسگری»، سرپرست ایرانی تیم مشترک ایران و ایتالیا گفت: «با ادامه کاوش‌ها در یکی از محوطه‌های باستانی در داخل تنگه بلاغی که تصور می‌کردیم متعلق به دوره فراهخامنشی باشد و با جمع‌آوری پنج هزار قطعه سفال از سطح این محوطه و در زیر یک لایه آب‌رفتی به بقایای معماری و سازه‌هایی سنگی متعلق به یک دهکده به جای مانده از دوران هخامنشی برخورد کردیم.»
وی با اشاره به این که باستان‌شناسان از این کشف به شدت حیرت‌زده شده‌اند، گفت: «در ابتدا تصور می‌کردیم با یک محوطه سکونتگاهی موقت روبه‌رو باشیم ولی وقتی به آثار یک دهکده یک هکتاری برخورد کردیم غافلگیر شدیم. کشف این روستا با توجه به این که در کنار راه شاهی جای گرفته است در آینده و با کاوش‌های بیشتر می‌تواند اطلاعات زیادی را در مورد زندگی در دوره هخامنشی در اختیار قرار دهد.»
به گفته عسگری با توجه به گستردگی این محوطه به نظر می‌رسد که باستان‌شناسان ایرانی و ایتالیایی تا پایان این فصل کاوش که تا اواخر اسفند ماه ادامه دارد تنها بتوانند یک بخش کوچکی از این محوطه را شناسایی کنند.
آب‌گیری سد سیوند براساس برنامه اعلام شده از سوی وزارت نیرو تا پایان سال آینده آغاز می‌شود.
قرار است تا زمان آب‌گیری گروه‌های مشترک مختلفی از کشورهای فرانسه، انگلستان، لهستان، آلمان، استرالیا و ژاپن در نجات محوطه‌های باستانی تیم ایرانی را کمک کنند. در اولین قدم از این طرح از دو هفته پیش 7 نفر از کارشناسان ایتالیایی با تخصص‌هایی مختلف و با همکاری 7 نفر از کارشناسان ایرانی کار خود را آغاز کرده‌اند.
با شروع آب‌گیری سد، در حدود 8 کیلومتر از تنگه بلاغی به همراه آثار دوران آن به زیر آب فرو خواهد رفت. در چند ماه گذشته گروهی از کارشناسان بنیاد پژوهشی پارسه و پاسارگاد و کارشناسان سازمان میراث فرهنگی و گردشگری اقدامات کارشناسی برای تهیه طرح نجات‌بخشی محوطه‌های باستانی موجود در تنگه را آغاز و بیش از 100 محوطه باستانی را شناسایی کردند.
«بابک کیال»، سرپرست مجموعه باستانی پاسارگاد در مورد محوطه‌های باستانی شناسایی شده، گفت: «در این بررسی‌های محوطه‌های باستانی شامل تپه‌های پیش از میلاد، کوره‌های ذوب فلز، غار و سکونت‌گاه‌های پیش از میلاد، کوره‌های سنگی مربوط به دوره فرمانروایان فارس (فرته‌داران)، دو قبرستان دسته جمعی مربوط به دوران اشکانی، بیش از 7 کیلومتر مرز سنگی مربوط به دوران اشکانی و دیگر محوطه‌های باستانی که بر اثر ساخت سد زیر آب می‌رود شناسایی شد.»
طی چند سال گذشته در کشورهای باستانی جهان برخی از سدها در کنار رودخانه‌ها و محوطه‌های باستانی به منظور توسعه اقتصادی و تامین آب ساخته شده‌اند. اما این سدها موجب به خطر افتادن بسیاری از محوطه‌های باستانی جهان شده است. کارشناسان جهان نیز با توجه به اهمیت طرح‌های عمرانی و اقتصادی، نجات‌بخشی محوطه‌های تاریخی را آغاز کرده‌اند که از آن جمله می‌توان به سد «اسوان» در مصر اشاره کرد. کشور مصر برای ادامه روند توسعه اقتصادی و عمرانی کشور خود، کمیته‌ای جهانی را به رهبری یونسکو تشکیل داد و با کمک کارشناسان جهانی طی یک سال عملیات بسیار گسترده معابر «نوبی» را از خطر غرق شدن نجات داد.
پاسارگاد پنجمین محوطه جهانی ایران است که طی آخرین جلسه یونسکو در تیر ماه سال 1383 که در چین برگزار شد به علت دارا بودن شاخص‌های فراوان با صددرصد آرا در فهرست میراث جهانی به ثبت رسید.
ساخت سد سیوند از سال 1371 در تنگه بلاغی ورودی رودخانه پلوار، بدون توجه به وجود آثار تاریخی و باستانی آغاز شده است.

چامه نیایش از فریدون مشیری ( چامه درباره ایران 12 )

       آفتابت     که فروغ رخ زرتشت در آن گل کرده است

       آسمانت   که ز خمخانه ی حافظ قدحی آورده است

       کوهسارت که بر آن همت فردوسی پر گسترده است

       بوستانت  کز نسیم نفس سعدی ، جان پرورده ست

                                                                              هم زبانان من اند

      مردم خوب تو، این به تو پرداختگان

      سروجان باختگان،غیر تو نشناختگان

                   پیش شمشیر بلا

                                              قد برافراختگان ، سینه سپر ساختگان

                                                                                                     مهربانان من اند

            نفسم را پر پرواز از تست

    به دماوند تو سوگند، که اگر بگشایند

    بندم از بند،  ببینند که آواز از تست

    همه اجزایم با مهر تو آمیخته است

    همه ذراتم با جان تو آمیخته باد

   خون پاکم که در آن عشق تو می جوشد وبس

   تا تو آزاد بمانی به زمین ریخته باد

                                                    زنده یاد فریدون مشیری