سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پیدایش کشتی

چند وقت پیش نسکی مطالعه کردم که در رابطه با کشتی با چوخه که یادگار پهلوانان کهن خراسان است بود. نویسنده در این کتاب از تاریخچه کشتی باچوخه، مسایل فرهنگی و اجتماعی آن و حکایات مربوط به آن مفصل سخن گفته است، اما در بخشی از آن از پیدایش ورزش کشتی هم یاد کرده است که بی مناسبت ندیدم یاد و نگاهی کوتاه به آن داشته باشم.
کلمه کشتی همان کلمه «کستی» به معنای کمربند مخصوص زردشتیان، در معنای گلاویز شدن دو تن با یکدیگر برای زور آزمایی و زمین زدن هم نیز استعمال شده است.
باید توجه داشت لفظ کشتی را اگر بتوانیم به طریقی به کلمه «کستن» به معنی کوفتن و کوبیدن ارتباط بدهیم و هم خانواده بدانیم به هیچ وجه نمی توانیم آن را با کلمه «کشتن» به معنی هلاک کردن و مقتول کردن مربوط بدانیم.از ابتدای خلقت بشر یا جانوران زورآزمایی به طور فطری در وجود انسان و حیوان بوده و رو به تکامل گذاشته است و انسان های اولیه به علت رشد فکری برای دفاع از خود در برابر دشمن و یا حیوانات درنده به فکر ساختن ابزار و یاد گرفتن فنون دفاع شخصی افتاد ه اند.
اگر یک کمیسر زرنگ و برجسته دستور صحنه سازی درگیری های انسان های اولیه را بازسازی و مجسم بکند در می یابیم وقتی یک نفر با چوبدستی و یا با هر ابزار به نفر مقابل حمله می کرد و طرف مقابل با بدل کردن و عکس العمل مناسب از اصابت آن ابزار به خود دفاع می کرد در نتیجه دو حریف به هم نزدیک می شدند، پنجه در پنجه هم به زورآزمایی می پرداختند و در این مبارزه به هر صورت ممکن از خود دفاع و به حریف ضربه وارد می کردند. به هر طریق با مشت، لگد، گاز گرفتن یا انگشت به چشم حریف فرو بردن تا این که بتوانند حریف را فراری یا تسلیم یا بکشند. برای بقاء و زندگی کردن انسان به فکر ابداع فن و فنون و بدل آنها افتاده و ابزار آلات جنگ و دفاع از خود را ساخته است و فنون و بدل و ابزار و اصل غافلگیری را خوب یاد گرفت تا در مواقع لزوم به بهترین نحو و کارایی لازم از آن استفاده کنند. احتیاج به تمرین و تکرار فنون داشتند و برای پیشرفت این کار حتماً می بایست چند نفر در یک جا جمع می شدند و این فنون را تمرین می کردند، بستگی به هوش و ذکاوت و استعداد نفر بوده که هر کسی با پیشروی زمان آنها هم با ساختن و ابداع فن و ابزار به پیش می رفتند که ادامه همه این کارها به مرور زمان پیشرفت و تکامل پیدا کرده و به صورت قانونمند در آمده که نتیجه اش همین رشته های ورزشی گوناگون از جمله کشتی است.


گزارش یک جهانگرد شرقی از شهر ری قدیم

 

برج خاموشی

001506.jpg

مغولان که از دوردست ترین نقاط کره زمین آمده بودند، در ری هیچ سنگی را بر سنگی باقی نگذاشتند و شهر بزرگ مادی را از صفحه تاریخ آدمیان زدودند.شهر تهران در چند میلی شمال غرب ری سربرآورده است تا پایتخت ایران جدید شود
صدها سال پیش، هنگامی که نژاد ایرانی از باکتریای ناشناخته (با باخته، نام باستانی ناحیه ای واقع در میان رشته کوه های هندوکش و آمودریا) و جنگل های ترسناک هیرکانی (جنوب شرقی دریای کاسپین در گرگان کنونی) خارج شد، پس از عبور از دروازه خزر به سرزمین حاصلخیزی رسید که در شمال غرب ایران کنونی قرار داشت و بعدها ماد نامیده می شد. در آنجا، در مرز ناحیه ای که امروز خراسان نامیده می شود، شهری را بنیاد نهاد که با گذشت قرن ها به عظمت، ثروت و قدرت رسید. یونانیان این شهر را (که شهرتش در قلمرو دنیای متمدن نفوذ کرده بود) ریگا (ری) نامیدند.
موقع جغرافیایی این شهر مادی که کلید هیرکانی و پارت بود، اهمیت بسیار به آن می بخشید. یهودیان نیز آن را بخوبی می شناختند. گابلوس که طوبیت پرهیزگار، ده تالان فقره خود را در دوران اسارت به او سپرده بود، در ری سکونت داشت و طوبیاس که برای بازگرفتن نقدینه پدر به آنجا سفر کرده بود به دیدار رفائیل ملک مقرب نائل آمد و خواص شفابخش ماهی ها را از او آموخت و به طوری که نویسنده کتاب یهودیت نقل می کند: فرورتیش در آنجا فرمانروایی می کرد که بخت النصر (پادشاه بابل) او را شکست داد و نابود کرد.
ری، پیر روزگاران، در عمر دراز خود فراز و نشیب های بسیاری را از سر گذرانده است. داریوش سوم که از مقابل سربازان اسکندر که در اربل (از شهرهای آشور قدیم) او را شکست داده بود در دشت های وسیع خراسان می گریخت، از پای دیوارهای آن گذشت و در طلب سرنوشت بدفرجامی نزد ساتراپ بیرحم باکتر ها به کوه های خزر فرار کرد. شاید اسکندر در ری بر مرگ نابهنگام حریف خود سوگواری کرده و از کاخ های آن شهر تیر انتقامش را متوجه بسوس کرده و ساتراپ خائن را در حال کشیده شدن به سوی قتلگاه تماشا کرده باشد.
شهر دوباره دچار ویرانی شد. یک بار از زمین لرزه و بار دیگر به دست مهاجان پارتی وهر بار با نام های جدید از نو به پا خاست، ولی سرانجام در قرن دوازدهم، دشمنی بسیار ویرانگرتر از قبایل پارتی و بسیار کینه جوتر از زمین لرزه، سراسر خراسان را در هم نوردید و آن سرزمین حاصلخیز را به صورت بیابان کنونی درآورد. مغولان که از دوردست ترین نقاط کره زمین آمده بودند، در ری هیچ سنگی را بر سنگی باقی نگذاشتند و شهر بزرگ مادی را از صفحه تاریخ آدمیان زدودند.
شهر تهران در چند میلی شمال غرب ری سربرآورده است تا پایتخت ایران جدید شود –ایرانی که سنت های شکوهمند گذشته را به همانسان از یاد برده- که استحکام دیوارهای فرورتیش را.
آن قصر که جمشید در او جام گرفت
آهو بچه کرد و رو به آرام گرفت
و اینک آثار ساختمان های ری- مادر شهرهای ایران – را جز از راه گمان نمی توان ردیابی کرد. بامدادی از میان ویرانه های غمزده، سواره، رو به شهر و قلعه مردگان نهادیم. هنوز چنان زود بود که خورشید از کوهسارهای شرقی سربرنزده بود .از تهرانی که هنوز در خواب بود خارج شدیم و راه متروکی را که دیوارهای شهر را دور می زند در پیش گرفتیم. در سمت چپ ما بیابان را سایه ای شفاف فرو گرفته بود که با شیب تدریجی به تپه هایی می پیوست که راه پرپیچ و خم مشهد از فراز آن می گذرد. پیش از آنکه راه چندانی رفته باشیم، خورشید با برق و درخششی ناگهانی از قله های برف پوش تیغ زد و روز به دشت هجوم آورد. روزی خشن و زننده، بی هیچ اثری از فراوانی پربرکت کشتزارها و علفزارهایی که زمانی ری را در خود گرفته بودند. تا چشم کار می کرد خاک و سنگ و بوته های صحرایی بود و کوه های برهنه مهیب، با شکن هایی که گذشت زمستان های پیاپی بر چهره دشت نهاده بود.
برای ما که فرار شتابان داریوش و جشن پیروزی اسکندر را در پیش چشم داشتیم، پست و بلندی های زمین اطراف محل شهر قدیمی، به صورت برج و باروی ویران شده و در خندق نیمه ویران فرو ریخته ای درآمد. در جایی که تصور می کردیم باروها باید در آنجا بوده باشند، قطعه مکعب شکلی از مصالح ساختمانی پیدا کردیم و این فکر از ذهنمان گذشت که چه بسا چشم اسکندر نیز بر این دیوار آجری افتاده باشد. گذشت زمان دروازه هایی در میان باروها پدید آورده، ولی بیابان هنوز قانون مسلم خود را به آنها تحمیل نکرده است. درپای دیوار به استخری دایره ای در پناه سایه چناری برخوردیم. به دور چنین استخری بیماران بیت صیدا گرد می آمدند و انتظار جنبشی در آب را می کشیدند، اما در ری فقط تنهایی بود، و فرشته موعود دیگر نیامد.
در سمت شرق، دو رشته موازی از تپه ها در میان بیابان سربرآورده اند و بیابان را از پهنه وسیع تری که در جنوب به اصفهان می رسد جدا می کنند. در بین تپه ها دره ای سنگی قرار دارد که ما آغاز به بالا رفتن از آن کردیم و به قلب ویرانی و پایان همه چیز رسیدیم. در نیمه راه دامنه تپه برجی برپاست که دیوار سفیدش نشانه ای راهنما برای تمام منطقه است. از دورترین قله های مقابل نیز برج خاموش(این برج به دخمه گبه ها یا قلعه گبه ها نیز معروف است) نمایان است، گویی درخششی طنز آمیز است که بیهودگی دوران شور و اشتیاق را به زندگان یادآوری می کند، زیرا این برج نخستین منزل سفر توانفرسای مردگان است. در اینجا آنان پوشش گوشتین را به دور می افکندند تا استخوان هایشان فارغ از بیم آلوده ساختن خاک در این عنصر مقدس بیارامد و روانشان با گذشتن از هفت دروازه سیارات به آتش مقدس خورشید برسد.
برج سقف ندارد و داخل آن در 10 یا 12 پایی از لبه بالایی دیوار، سکویی گچی ساخته شده است که بدن مردگان را بر آن می گذارند تا آفتاب و لاشخورها آنها را از میان ببرند. این مکان هولناک در این هنگام مستاجری نداشت.
دین زرتشتی از سرزمین ماد- که زمانی مرکز فرمانروایی آن بود- رخت بربسته است و امروز اندکند یزدان پرستانی که زیر آسمان گشاده، اهورامزدا را نیایش کنند و پس از مرگ اجسادشان به بالای این تپه برده و در برج خاموش نهاده شود.
از اسب ها پیاده شدیم و بردامنه تپه نشستیم. دشت در زیر پایمان همچون اقیانوسی یکدست گسترده بود که روزگاری در برابر دامنه های کوه موج می زد و اکنون برای همیشه ثابت مانده بود: دامنه کوه ها را می توانستیم ببینیم که به استواری در امواج خاک نشسته بودند و قله های درخشنده شان را که در آسمان بی ابر سر برافراشته بودند. استخوان های زمین سخت نیز دیده می شد و طرز ساختمان آن آشکار بود.
هنوز خاموشی دنیای مرده به ما سنگینی می کرد که راه خود را به سوی انتهای بالاتر دره ادامه دادیم، ولی آنجا در دروازه های دشت، زندگی به پیشوازمان آمد. میان سنگ ها یک ختمی وحشی به نگهبانی ایستاده بود. بعضی از گلبرگ های زرد خود را مانند پرچم گشوده بود و روی نیزه های برافراشته اش غنچه های درشت و پرشهدی در آستانه شکفتن بود. شب پیش باران باریده و کوه و صحرا را به زندگی خوانده بود و خارها پوششی ارغوانی از گل های ریز در بر کرده بودند، آفتاب مطبوعی روی شانه هایمان می تابید و نسیم سبک با نشاطی رایحه مرطوب و خوشایند تجدید حیات زمین را به سویمان می آورد. اسب ها بو کشیدند و آلودگی آن لحظه را دریافتند. دهنه ها را کشیدند و بر زمین نرم شده از باران شروع به تاختن کردند. ما نیز خاموشی را پشت سر گذاشتیم و به یاد آوردیم که زنده ایم. زندگی ما را در برابر گرفت و احساس خوشی دیوانه واری در ما دمید. همچنان که می تاختیم، باد همهمه گر و زمین بارور فریاد می زدند: زندگی! زندگی! زندگی(!) بخشنده و با شکوه، پیری از ما دور باد، مرگ دور باد. مرگ را برفراز کوه های خشکش رها کرده بودیم تا ارزانی شهر ارواح و اعتقادات کهنه باشد. از آن ماست دشت پهناور و دنیای بیکران، از آن ماست زیبایی و تازگی صبحگاه، از آن ماست جوانی و شادی زندگی.
تصویرهایی از ایران، گرترودبل
صص 28-24

ایرانیان کامران ( موفق )


در صد ایرانیان دارای مدرکهای کارشناسی ارشد در آمریکا چهار برابر در صد آمریکایی ها است.در میان جامعه ایرانی مقیم آمریکا 16/1 درصد مدرک کارشناسی ارشد دارند حال آنکه در کل جامعه آمریکا دارندگان مدرک کارشناسی ارشد تنها 4/7 درصد کل جمعیت را تشکیل می دهد به   علاوه 30/3 درصد ایرانیان مقیم آمریکا دارای مدرک کارشناسی هستند اما دارندگان مدرک کارشناسی در آمریکا 13/1 درصد است گفتنی است درصد صاحبان مشاغل تخصصی مانند پزشکان و وکیلان در جامعه آمریکا 1/7 درصر است و این در حال است که 4/8 درصد ایرانیان مقیم آمریکا به اینگونه مشاغل اشتغال دارند کاشکی این دانشمندان و فرزانگان به آغوش مام میهن باز می گشتند و به این میهن گرامی کمک شایانی می کردند این سرمایه های بزرگ فکری کاش به ایران می آمدند کاش آنها مانند دکتر چمران و دکتر حسابی بودندو کاش و کاش و...

بزرگان ایران


دهکده هخامنشی در کنار راه شاهی تنگه بلاغی کشف شد

این دهکده هخامنشی تا یک سال دیگر و همزمان با شروع آب‌گیری سد سیوند،زیر آب می رود و غرق می‌شود

میراث خبر - باستان‌شناسان ایرانی و ایتالیایی با ادامه کاوش‌های خود در دریاچه سد سیوند و برای نجات آثار باستانی تنگه بلاغی، در کنار راه شاهی یک دهکده متعلق به دوران هخامنشی را کشف کردند.
این روستا تا یک سال دیگر و همزمان با شروع آب‌گیری سد به زیر آب خواهد رفت و غرق می‌شود.
تنگه 18 کیلومتری بلاغی در فاصله 8 کیلومتری از محوطه ثبت جهانی پاسارگاد در استان فارس جای گرفته و بخشی از چشم‌انداز باستانی پاسارگاد است. این تنگه به اعتقاد کارشناسان محل عبور راه‌ شاهی، مهم‌ترین راه باستانی کشور است که به دستور داریوش هخامنشی ساخته شده است. این راه باستانی پاسارگاد را به تخت جمشید و شوش متصل می‌کرده است. در درون این تنگه آثاری از دوران غارنشینی و سکونتگاه‌هایی از دوران پیش از میلاد تا دوران اسلامی وجود دارد.
«علیرضا عسگری»، سرپرست ایرانی تیم مشترک ایران و ایتالیا گفت: «با ادامه کاوش‌ها در یکی از محوطه‌های باستانی در داخل تنگه بلاغی که تصور می‌کردیم متعلق به دوره فراهخامنشی باشد و با جمع‌آوری پنج هزار قطعه سفال از سطح این محوطه و در زیر یک لایه آب‌رفتی به بقایای معماری و سازه‌هایی سنگی متعلق به یک دهکده به جای مانده از دوران هخامنشی برخورد کردیم.»
وی با اشاره به این که باستان‌شناسان از این کشف به شدت حیرت‌زده شده‌اند، گفت: «در ابتدا تصور می‌کردیم با یک محوطه سکونتگاهی موقت روبه‌رو باشیم ولی وقتی به آثار یک دهکده یک هکتاری برخورد کردیم غافلگیر شدیم. کشف این روستا با توجه به این که در کنار راه شاهی جای گرفته است در آینده و با کاوش‌های بیشتر می‌تواند اطلاعات زیادی را در مورد زندگی در دوره هخامنشی در اختیار قرار دهد.»
به گفته عسگری با توجه به گستردگی این محوطه به نظر می‌رسد که باستان‌شناسان ایرانی و ایتالیایی تا پایان این فصل کاوش که تا اواخر اسفند ماه ادامه دارد تنها بتوانند یک بخش کوچکی از این محوطه را شناسایی کنند.
آب‌گیری سد سیوند براساس برنامه اعلام شده از سوی وزارت نیرو تا پایان سال آینده آغاز می‌شود.
قرار است تا زمان آب‌گیری گروه‌های مشترک مختلفی از کشورهای فرانسه، انگلستان، لهستان، آلمان، استرالیا و ژاپن در نجات محوطه‌های باستانی تیم ایرانی را کمک کنند. در اولین قدم از این طرح از دو هفته پیش 7 نفر از کارشناسان ایتالیایی با تخصص‌هایی مختلف و با همکاری 7 نفر از کارشناسان ایرانی کار خود را آغاز کرده‌اند.
با شروع آب‌گیری سد، در حدود 8 کیلومتر از تنگه بلاغی به همراه آثار دوران آن به زیر آب فرو خواهد رفت. در چند ماه گذشته گروهی از کارشناسان بنیاد پژوهشی پارسه و پاسارگاد و کارشناسان سازمان میراث فرهنگی و گردشگری اقدامات کارشناسی برای تهیه طرح نجات‌بخشی محوطه‌های باستانی موجود در تنگه را آغاز و بیش از 100 محوطه باستانی را شناسایی کردند.
«بابک کیال»، سرپرست مجموعه باستانی پاسارگاد در مورد محوطه‌های باستانی شناسایی شده، گفت: «در این بررسی‌های محوطه‌های باستانی شامل تپه‌های پیش از میلاد، کوره‌های ذوب فلز، غار و سکونت‌گاه‌های پیش از میلاد، کوره‌های سنگی مربوط به دوره فرمانروایان فارس (فرته‌داران)، دو قبرستان دسته جمعی مربوط به دوران اشکانی، بیش از 7 کیلومتر مرز سنگی مربوط به دوران اشکانی و دیگر محوطه‌های باستانی که بر اثر ساخت سد زیر آب می‌رود شناسایی شد.»
طی چند سال گذشته در کشورهای باستانی جهان برخی از سدها در کنار رودخانه‌ها و محوطه‌های باستانی به منظور توسعه اقتصادی و تامین آب ساخته شده‌اند. اما این سدها موجب به خطر افتادن بسیاری از محوطه‌های باستانی جهان شده است. کارشناسان جهان نیز با توجه به اهمیت طرح‌های عمرانی و اقتصادی، نجات‌بخشی محوطه‌های تاریخی را آغاز کرده‌اند که از آن جمله می‌توان به سد «اسوان» در مصر اشاره کرد. کشور مصر برای ادامه روند توسعه اقتصادی و عمرانی کشور خود، کمیته‌ای جهانی را به رهبری یونسکو تشکیل داد و با کمک کارشناسان جهانی طی یک سال عملیات بسیار گسترده معابر «نوبی» را از خطر غرق شدن نجات داد.
پاسارگاد پنجمین محوطه جهانی ایران است که طی آخرین جلسه یونسکو در تیر ماه سال 1383 که در چین برگزار شد به علت دارا بودن شاخص‌های فراوان با صددرصد آرا در فهرست میراث جهانی به ثبت رسید.
ساخت سد سیوند از سال 1371 در تنگه بلاغی ورودی رودخانه پلوار، بدون توجه به وجود آثار تاریخی و باستانی آغاز شده است.

چامه نیایش از فریدون مشیری ( چامه درباره ایران 12 )

       آفتابت     که فروغ رخ زرتشت در آن گل کرده است

       آسمانت   که ز خمخانه ی حافظ قدحی آورده است

       کوهسارت که بر آن همت فردوسی پر گسترده است

       بوستانت  کز نسیم نفس سعدی ، جان پرورده ست

                                                                              هم زبانان من اند

      مردم خوب تو، این به تو پرداختگان

      سروجان باختگان،غیر تو نشناختگان

                   پیش شمشیر بلا

                                              قد برافراختگان ، سینه سپر ساختگان

                                                                                                     مهربانان من اند

            نفسم را پر پرواز از تست

    به دماوند تو سوگند، که اگر بگشایند

    بندم از بند،  ببینند که آواز از تست

    همه اجزایم با مهر تو آمیخته است

    همه ذراتم با جان تو آمیخته باد

   خون پاکم که در آن عشق تو می جوشد وبس

   تا تو آزاد بمانی به زمین ریخته باد

                                                    زنده یاد فریدون مشیری

 


سالروز جشن تیرگان

 

 هماروز آرش کمانگیر آن تلاشگر فرمانروایی و آزاری ایرانیان که در راه سروری و گسترش فرهنگ ایرتنی جان باخت و نام نیکی از خود به جا گذاشت .پرچم ایران

جشن تیرگان
روز تیر از ماه تیر سیزدهیمن روز از تیرماه باستانی
10 تیر خورشیدی
سیزدهمین روز در هر ماه زرتشتیان تیر یا تشتر نام دارد.و روایت است که به باریدن باران کمک می کنند در ماه تیر هنگامی که روز تیر فرا می رسد آن روز را جشن تیرگان می نامند تیرگان یکی از بزرگترین جشنهای ایران باستان است روایت است در زمان منوچهر شاه پیشدادی چون افراسیاب تورانی بر منوچهر پیروز شد و او را در تبرستان محاصره نمود طرفین حاضر به سازش شده و قرار بر این شد از چکاد دماوند آرش جوان دلیر ایران تیری به چله کمان نهد و تیر را پرتاب نماید.این تیر در کنار رودخانه جیحون بر درختی نشست و مرز ایران ایران و توران مشخص شد داستان دیگری هم درباره جشن تیرگان آمده است که در زمان ساسانیان هفت سال در ایران خشکسالی روی داد و در چنین روزی مردم روی بیابان آوردند و با نیایش خود از پروردگار آرزوی باریدن باران کردند و پس از آن بارش باران آغاز گردید و به شادی آن  در چینین روزی ایرانیان  به یکدیگر آب می پاشند آیین برگزاری این جشن بدینگونه می باشد که جندین روز پیش از جشن تیرگان تمام خانه را از درون و برون پاکیزه می نمایند و باداد روز جشن همه آب تنب نموده و لباس نو می پوشند آنچه ویژگی این جشن می باشد تار نازکی از ابریشم هفت رنگ و سیم نازک و ظریفی بهم می تابند که به نام تیر و باد مشهور است که شاید نشانه رنگهای رنگین کمان در آسمان معروف به تیر کمان آرش باشد زرتشتیان این تیر را در بامداد روز تیر به مچ دست خود می بندند و در روز باد ده روز بعد به باد می دهند .البته من می خواستم با طول تفسیر بیشتری در این باره سخن برانم ولی بدلیل اینکه دوستان و هم اندیشان گرامی پیش از این به این پرداخته بودند من تنها این  نوشته اندک را به نگارش در آوردم و پیوند چند تا از تارنگارهای هم اندیشان را در پایین می آورم که در آنها هم به آرش کمانگیر و جشن تیرگان و حتا تمام جشنهای ایرانیان پرداخته اند با سپاس از گردآورندگان این تارنگارهای آن را در زیر می آورم . بدرود

******************************************************

پیوند


تاریخ, جشن ها و زبان پارسی

۲ ـ یتااهو

۳ ـ پاسارگاد

۴ ـ سپندارمذ

۵ ـاشیهن

۶ ـ تیراژه

۷ ـ آتشکده

۸ ـ رسایی و تندرستی

۹ ـ شاهنامه و ایران

و بسیاری تار نگار و تارنمای دیگر که در سمت راست تارنگار آمده است.

پیروز باشید بدرود.


دکتر محمد معین

دکتر محمد معین

یک عمر رنج و تلاش

محمد ، اولین فرزند خانواده بود .  او روز نهم اردیبهشت سال 1297 هجری در یکی از محلات اصلی رشت  به دنیا آمد.  پدر محمد، شیخ ابوالقاسم، طلبه علوم دینی بود و در خواندن درس و آموختن علوم دینی ، عشق و علاقه بسیار نشان می داد ، خصوصا اینکه درسهای زیادی را نزد پدرش " شیخ محمد تقی معین العلما " (جد پدری محمد) آموخته بود.

محمد کمتر پدر را می دید. شیخ ابوالقاسم دائم پای درس عالمان مشهور شهر بود. او می دانست که هم پدر و هم مادرش از بیماری سختی رنج می برند. این موضوع  را هرگاه که سر شب به تماشای نماز خواندن پدر می نشست ، حس می کرد.

چشمان پدر گود افتاده بود و دائم از خداوند طلب شفا و آمرزش می کرد. محمد می شنید که پدر، برای شفای مادر هم دعا می کند . اهل خانه، بارها پدر و مادر محمد را نزد طبیب برده بودند ؛ اما داروها اثری نداشت. کار، به جایی رسید که تصمیم گرفتند برای مراقبت بیشتر از پدر محمد، او را به خانه یکی از اقوام ببرند. چند روزی آنجا ماند و به ظاهر، حالش کمی بهتر شد، اما محمد، خیلی دلتنگ پدرش بود.

یک شب ، با اصرار، از اطرافیان خواست او را نزد پدر ببرند تا او را ببیند. همین کار را کردند. آن شب ، تا صبح پیش پدرش ماند و از بهبود نسبی حال پدر، خوشحال شد؛ اما صبح همان روز بدترین خبر عمرش را شنید. مادر محمد غافلگیرانه فوت کرده بود. فقدان مادر همه وجودش را آزرد. او مونس تنهایی محمد بود، البته این، پایان کار نبود. خبر مرگ مادر، تاثیری عمیق بر روحیه پدر گذاشت. چند روز بعد، حال پدر بدتر شد. هنوز 5 روز از فراق مادر نگذشته بود که صدای شیون و زاری اطرافیان خبر شوم دیگری را برای او آورد. پدر هم از دنیا رفت. محمد وقتی در آغوش پدر بزرگش می گریست، انگار با گوش دل می شنید که اطرافیان با نگاه هایشان به او اشاره می کنند و می گویند : « طفلک چقدر زود پدر و مادرش را از دست داد...»

پدر بزرگ محمد، شیخ محمد تقی معین العلما از بزرگان رشت بود. او با مهربانی فراوان ، مراقبت و تربیت محمد و برادر کوچکترش علی را به عهده گرفت. محمد مثل پدر کنجکاو بود و اهل درس ، بحث و تلاش . او اولین درسهایش را از پدر بزرگش آموخت و سپس، محمد تقی معین العلما اورا به مکتب فرستاد.

در این هنگام، اوضاع شهر رشت ، چندان مساعد نبود. میرزا کوچک خان جنگلی ندای اعتراضش را نسبت به شرایط نابسامان ایران بلند کرده و مبارزات ضد حکومتی خودش را آغاز کرده بود. انگلیسی ها در اطراف رشت سنگربندی کرده بودند. در این شرایط، مکتب خانه ها هم به حالت نیمه تعطیل در آمده بود. در چنین اوضاعی بود که خانواده  محمد برای مدتی مجبور به ترک شهر شدند و به یکی از روستاهای اطراف رفتند و وقتی اوضاع عادی شد به شهر رشت برگشتند.

محمد، دوباره راهی مکتب شد. او با شوق فراوان فراگیری را آغاز کرد. صرف ونحو عربی و علوم مختلف دینی را نزد پدر بزرگ و مرحوم سید مهدی رشت آبادی  فرا گرفت. در آن هنگام مکتب خانه های قدیمی ، آرام آرام  تبدیل به مدارس امروزی می شد. محمد در کلاس سوم ابتدایی نشست و 3 سال بعد، موفق شد تصدیق نامه نهایی دوره ابتدایی را بگیرد.

او سپس توانست کلاس چهارم متوسطه را نیز با موفقیت به اتمام برساند، اما در رشت، کلاس پنجم متوسطه وجود نداشت. در این میان اداره معارف گیلان هر سال، چند نفر از شاگردان ممتاز را انتخاب می کرد و آنها را راهی تهران می ساخت تا در آنجا پنجم متوسطه را نیز به اتمام برساند. هزینه ماهانه این انتخاب هر ماه 10 تومان بود و محمد جزء این افراد انتخاب شد.

محمد، ابتدای ورود به تهران در مدرسه دارالفنون ثبت نام کرد و وارد کلاس پنجم متوسطه شد. یک سال تمام در غربت و تنهایی درس خواند. در این مدت، گاه و بیگاه خبرهایی از خانواده اش به او می رسید. درپایان سال تحصیلی، پدر بزرگ به دیدنش آمد ؛ مدتی در تهران ماند و بعد از پایان امتحانات، با هم به رشت برگشتند ؛ او به وضوح می دید پدر بزرگ، دیگر شور و حال سابق را ندارد. او ضعیف و مریض شده بود. بین راه چندین مرتبه حال پدر بزرگ بد شد. در رشت، تصمیم گرفتند برای بهبودی حال معین العلما مدتی او را به آستان اشرفیه بفرستند تا شاید با تغییر آب و هوا، وضعیت او مساعد تر گردد.

سال تحصیلی شروع می شد و محمد، مجبور بود دوباره به تهران بازگردد. پدر بزرگ با همه ضعفی که داشت با زحمت خودش را برای بدرقه محمد رساند. دوری از پدر بزرگ در این حال و روز برای محمد بسیار تلخ بود. 6 ماه از سال تحصیلی نگذشته بود که نامه ای از عمویش رسید که خبری تلخ و ناگوار را برای محمد به همراه داشت ، پدر بزرگ فوت کرده بود و این برای محمد دردی جانکاه بود.

«ای یگانه مقصود من در زندگانی ، ای کعبه آمالم، ای مهمترین واسطه از وسایط حیاتم، ای کسی که آنقدر برگردن من منت نهاده ای و ای کسی که اکنون خوش در زیر خاک آرمیده ای، از این هجران ابدی و فراق دائمی پیوسته در سوز و گدازم و از این جدایی می سوزم و می سازم و با روان پاکت در راز و نیازم...»

 از یادداشتهای معین در شب 13 فروردین 1310

محمد معین، سال 1310 دوره متوسطه را هم به اتمام رساند وسپس در رشته فلسفه و ادبیات مدرسه عالی دارالمعلمین تهران ثبت نام کرد. در این دوره باید 3 سال درس می خواند. او دانشجویی بسیار صبور، با حوصله و جدی بود. سال سوم آنقدر به زبان فرانسوی تسلط پیدا کرد که یک بار در حضور لرد بایرون – شاعر معروف فرانسوی – سخنرانی کرد. این کار او باعث تعجب و تشویق فراوان همه استادان و دانشجویان شد.

در سال 1313 رساله ای به زبان فرانسه ارائه داد و موفق به گرفتن لیسانس ادبیات و فلسفه با نمره ممتاز شد. در سال 1314 به خدمت سربازی فراخوانده شد و بعد از اتمام این دوره ، به عنوان دبیر یکی از دبیرستان های اهواز، به خوزستان رفت.

محیط آرام اهواز باعث شد او با پشتکاری بی نظیر به تحقیق و تالیف بپردازد. رساله ای تحقیقی با عنوان "حافظ شیرین سخن" نوشت و "روان شناسی تربیتی" نوشته " علی الجارح " و " مصطفی امین"  را از عربی به فارسی و «ایران از آغاز تا اسلام» نوشته پروفسور گریشمن را از انگلیسی به فارسی ترجمه کرد.

در این ایام، عده ای از باستان شناسان فرانسوی برای حفاری به شوش آمده بودند. محمد معین به دیدار آنها شتافت. برایش جالب بود که از نزدیک با کار آنها آشنا شود. سرپرست هیات فرانسوی به محمد معین گفت : « لهجه های محلی ایران کم کم دارند، مغلوب لهجه مرکزی می شوند. ممکن است مدتی طول نکشد که اثری از این لهجه ها باقی نماند...»

این حرف تاثیر عمیقی بر معین گذاشت و با خودش فکر کرد: « وظیفه ماست که یادگاری لهجه های محلی را حفظ کنیم... باید همه اصطلاحات ، لغات ، امثال و حکم فارسی را از همه جای ایران جمع آوری و تدوین کنیم ... »

محمد معین چند رساله دیگر مانند " گنجینه شوش" و " داستان هاروت و ماروت " را تالیف کرد. وزیر فرهنگ وقت، با مشاهده علایق فراوان معین، مقدمات انتقال او را به تهران فراهم کرد و در سال 1318 در سمت معاونت اداری دانشسرای مقدماتی و دبیری دانشسرای عالی به تهران منتقل شد.

محمد معین پس از ورود به تهران در دوره دکترای زبان و ادبیات فارسی ثبت نام کرد. شهریور ماه 1321 در میان خیل عظیم استادان و دانشجویان ، مراسم دفاع از رساله دکترای زبان و ادبیات فارسی از سوی محمد معین انجام شد. استاد راهنمای او ملک الشعرای بهار بود . نتیجه جلسه این بود:

« رساله آقا محمد معین از هر حیث قابل تمجید و تحسین است و با قید "بسیار خوب" تصویب می شود و آقای محمد معین در زبان و ادبیات فارسی ، دکتر شناخته شد. به ایشان تبریک می گوییم...»

دکتر معین در همین سال (1321) با دختر امیر جاهد، مدیر سالنامه پارس ازدواج کرد که ثمره ازدواج آنها 4 فرزند بود.

... آشنایی دکتر محمد معین با استاد علی اکبر دهخدا ، سرآغازی برای یک کار عظیم ادبی دیگر بود ، یعنی تدوین لغت نامه دهخدا. دکتر معین جایگاه ویژه ای نزد استاد دهخدا داشت به گونه ای که علامه دهخدا، در وصیتنامه اش نوشت : « به ورثه خود وصیت می کنم که تمام فیشهای چاپ نشده لغت نامه را که ظاهراً بیش از یک میلیون است و از الف تا یاء نوشته شده... به عزیزترین دوست من، آقای دکتر معین بدهند که مثل سابق به چاپ برسد و این زحمتی جانکاه ، حداقل معادل نصف تالیف است...»

همکاری با علامه دهخدا ، علاقه شدیدی در دکتر معین ایجاد کرده بود که دست به تالیف فرهنگی جامع بزند که مانند دایره المعارفی بزرگ، نیاز افراد مختلف را بر طرف سازد. او شروع  به فیش برداری کرد. از پیش هم حدود 300 هزار فیش تهیه کرده بود. دکتر معین برای تدوین فرهنگ فارسی نزدیک به 400 نفر از دانشجویانش را به کار دعوت کرد. سپس به جستجو در شیوه های مختلفی که در دنیا رواج داشت، پرداخت سرانجام با تلاش فراوان ، چاپ فرهنگ فارسی در سال 1342 شروع شد...

چند سال بعد دکتر معین، پس از سالها تلاش و کوشش و تحقیق، یک روز صبح در جلسه مدافعه یکی از دانشجویان دانشگاه تهران، ناگهان به کف اتاق افتاد و بیهوش شد. پزشکان پس از معاینه های فراوان متوجه ضایعه ای شدند که در مغز دکتر به وجود آمده بود. با وجود سعی و تلاش فراوان، هیچ بهبودی در حال او حاصل نشد. ماهها در بیمارستان بستری شد، اما هیچ گونه واکنشی ناشی از بازگشت فعالیت ادراک، در او مشاهده نشد.

سالها گذشت، بی آن که دکتر معین بتواند هوشیاری اش را به دست بیاورد. آخرین گزارش از آخرین روزهای حیات استاد - «... در اتاق 314 بیمارستان فیروزگر، مردی خفته که 4 سال و پنج ماه است خاموشی گزیده و تنهایی اختیار کرده است... او دکتر معین، استاد دانشگاه تهران  ، رئیس سازمان لغت نامه دهخدا و مولف کتب فراوان تحقیقی است... همیشه خاموش است و با چشمان درشتش نگاه می کند به همه کس، ولی نمی شناسد. چشمهایی که روزی خطوط مبهم کتابها را می جست، فقط  نگاه است. نگاه  سرد و  بی روح، هیچ کس را نمی شناسد، نه همسر و نه فرزندانش را.

به گفته ی همسرش :  محمد فقط پسر بزرگمان را می شناخت وقتی او را می دید، اشک از چشمانش سرازیر می شد، حرف نمی زد چون قادر به حرف زدن نبود...

همسر مهربانش روزی چند بار به بیمارستان سرکشی می کرد و غذا ها و لوازم مورد احتیاج را به او می رساند. او همیشه به بهبودی معین امیدوار بود. ساعتها کنار شوهرش می نشست و به او می نگریست ، به جسمی سرد و بی روح که زنش را نمی شناخت و فقط او را نگاه می کرد. ولی همسرش امیدوار، که معجزه ای رخ دهد: « من ایمان دارم... من شبهای درازی را برای او دعا کرده ام. خداوند به من رحم خواهد کرد. من ایمان دارم که او خوب خواهد شد و به خانه اش باز خواهد گشت. اتاق کارش، یادداشت هایش، آنها همه فیشها و کتابها منتظراو هستند. او خوب خواهد شد و به همین اتاق باز خواهد گشت و پشت میز کارش خواهد نشست. او هنوز کارهای زیادی در پیش دارد که ناتمام مانده است.او کار دارد. خداوند او را شفا خواهد داد من ایمان دارم...»

و حالا، این ایمان اوست که هر روز چند بار او را به بیمارستان می کشاند. راستی، زنی مثل او باید خیلی قدرت و ایمان داشته باشد...

اما... سرانجام در حالی که استاد از شدت بیماری وزنش به 17 کیلو رسیده بود، در نیمروز گرم سیزدهم تیر ماه 1350 دفتر حیاتش بسته شد.

از مرحوم دکتر معین مقالات و کتابهای فراوانی، همراه با تصحیح متون ادبی با حاشیه نوسی و اضافات ، ترجمه کتاب از زبانهای عربی و انگلیسی و زبانهای باستانی به جای مانده است. موضوع اغلب مقاله های دکتر معین، لغت و دستور زبان فارسی ، مباحث و مسائل ادبی ، تاریخ ادبیات و زبان ، تاریخ و فرهنگ ،  کتاب شناسی ،  فلسفه و ... است.


یادی از دکتر محمد معین

به مناسبت 13 تیر سالروز در گذشت دکتر معین


سیزده تیرماه سالروز درگذشت محمد معین ادیب و محقق ایرانی است. از آثار وی میتوان از «فرهنگ معین»، «روانشناسی تربیتی»، «برگزیده شعر فارسی (دوره های طاهریان، صفاریان، سامانیان و آل بویه)» و «ستاره ناهید» نام برد. «حافظ شیرین سخن» به قلم وی شامل نه جلد کتاب در مورد حافظ و حاصل بیش از 12 سال بررسی و تحقیقات معین در احوال و آثار حافظ است. بالغ بر 200 مقاله از وی در زمینه های ادبیات، تاریخ ادیان ایران، دوره قبل از اسلام و عهد اسلامی، علوم تربیتی، تاریخ ادبیات و آثار باستانی در مجلات مختلف در ایران و کشورهای دیگر به چاپ رسیده است.

معین در سال 1293 شمسی در شهر رشت به دنیا آمد. در خردسالی پدر و مادرش را از دست داد و پدربزرگ وی، شیخ محمد تقی معین العلما که از جمله علمای روحانی رشت بود به تربیت وی همت گماشت. پس از پایان تحصیلات ابتدایی و بخشی از دوره متوسطه در رشت، به تهران رفت و دوره دوم متوسطه را در دبیرستان دارالفنون در رشته ادبی به پایان رسانید. در طی این سالها استعداد خاصی در ادبیات و عربی از خود نشان داد. پس از اخذ دانشنامه لیسانس در سال 1314 به سمت دبیر در دبیرستان شاهپور اهواز شروع به کار کرد و پس از سه ماه با سمت ریاست دانشسرای عالی شبانه روزی اهواز به کار ادامه داد. در همین ایام به وسیله مکاتبه از آموزشگاه روانشناسی بروکسل در بلژیک روانشناسی عملی و دیگر شعب آن از قبیل خط شناسی و مغز شناسی را فرا گرفت. محیط آرام اهواز فرصت مناسبی برای این دانش پژوه جوان بود که به یک سلسله مطالعات ادبی دست بزند. او حافظ را برای اینکار انتخاب کرد و در مدت چهارسال یک رساله تحقیقی جالب درباره او به رشته تحریر در آورد. در همین زمان عده ای باستانشناس فرانسوی که برای حفاری به شوش میرفتند وارد اهواز شدند. آشنایی معین با این گروه مسیر تازه ای در پیش پای استاد جوان برای مطالعات و تحقیقات ادبی باز کرد. او خود در این باره مینویسد:«یک روز رئیس هیئت که پیرمردی دانشمند و آشنا به تمدن باستانی ما بود، ضمن صحبت به من گفت: لهجه های محلی ایرانی کم کم دارند مغلوب لهجه های مرکزی میشوند. شاید دیری نپاید که دیگر اثری از این لهجه ها باقی نماند و آن وقت... او حرفش را برید. یک لحظه در چشمان من نگاه کرد و سپس چنین ادامه داد: وظیفه شما جوانهاست که یادگارهای لهجه های محلی را حفظ کنید.» این توصیه راه معین را روشن کرد. او تصمیم گرفت که زندگی خود را وقف ادبیات سرشار و غنی ایران کند و اصطلاحات، لغات، امثال و حکم زبان فارسی را در چهارگوشه مملکت جمع و تدوین نماید. چند سال بعد که به تهران آمد، در دوره دکترای ادبیات فارسی نام نویسی کرد. آشنایی او به زبانهای پهلوی، پارسی باستان و اوستا اشتیاق وی را در این زمینه افزون کرد و پایان نامه دکترای خود را درباره مزدیسنا و تاثیر آن در ادبیات فارسی نوشت. جالب توجه است که معین اولین کسی بود که در ایران در رشته ادبیات فارسی دکترا گرفت.

در طول حیات خود، معین همکاری های وسیعی با خاورشناسان در زمینه های مختلف داشت. کتاب «جامع الحکمتین» ناصر خسرو برای نخستین بار توسط هانری کربن خاورشناس فرانسوی و دکتر معین تصحیح و به چاپ رسید و از طرف ACADOMIE DES INSCRIPTIONSET LETTERS فرانسه به دریافت جایزه نائل شد. از نتایج دیگر این همکاریها انتشار یک سلسله کتب عربی و فارسی به فارسی و فرانسوی بود.

به عنوان یک محقق، معین فردی واقع بین و امانتدار بود و همیشه جانب اعتدال را رعایت میکرد و از غرض ورزی به شدت دوری میکرد. این خصیصه وی باعث شد که بسیاری از بزرگان ادب ایران همچون علامه دهخدا و نیما یوشیج ادامه جمع آوری، تدوین و چاپ آثار خود را به دست وی سپردند. نیما یوشیج در وصیت نامه اش تاکید کرد که به جز معین که نمونه صحیح علم و دانش است، هیچکس حق ندارد به آثار او دست بزند و او را قیم اشعار خود قلمداد کرد.

علامه دهخدا نیز در زمره کسانی بود که در زمان حیات از معین برای تدوین لغتنامه اش یاری جست و همینطور تدوین ادامه آن را پس از وفات خود به معین سپرد. دهخدا در وصیت نامه اش قید میکند که زحمتی که برای معین در تدوین لغت نامه به جای گذاشته اقلا معادل نصف تالیف است. معین بخش بزرگی از عمر خود را صرف تدوین ادامه این لغتنامه کرد و در مقدمه آن بدون ذکر زحمات خویش نوشت:«.... لغتنامه دهخدا محصول مطالعات مداوم و کوششهای خستگی ناپذیر چهل و پنج ساله استاد دهخدا و گروهی از یاران اوست...»

ضمن انجام تعهد بزرگی که معین در قبال لغتنامه دهخدا داشت، شخصا نیز به دنبال آرزوی دیرینه اش که تدوین و چاپ فرهنگ فارسی بود رفت و سرانجام پس از بیست سال کار و کوشش بدین آرزو جامه عمل پوشید. در طی تدوین فرهنگ، معین، رعایت امانتداری را به حدی رسانید که مثلا اگر از مستخدم خود لغتی عامیانه میشنید که مفید به نظر میرسید، آن را به نام وی ضبط میکرد و در آثار خود میاورد.

اهمیت تدوین لغتنامه دهخدا و فرهنگ معین و امثال آنها زمانی روشن میشود که توجه کنیم که ادبیات اروپایی بخشی از تحول بعد از رنسانس خود را مدیون فرهنگها و دائره المعارف هایی است که در این زبانها به وجود آمد و ادبیات وسیع و دیرپای فارسی تا قبل از دهخدا از داشتن یک فرهنگ واقعی بی نصیب بود. تا پیش از آنکه علامه دست به کار تنظیم لغتنامه دهخدا شود، ماخذ و منابع لغت پارسی فرهنگهایی بود که یا در هندوستان نوشته شده بود یا ترکان پارسی زبان برای رفع مشکل خویش به تدریج بر آن همت گماشته بودند. از جمله این فرهنگها میتوان از دو فرهنگ به زبان پهلوی (فرهنگ اوستا و پهلوی) از دوره ساسانی، پهلویک (فرهنگ پهلوی)، دو فرهنگ فارسی که اثری از آنها نمانده (اولین فرهنگ فارسی به قلم جراح ایرانی در قرن چهارم و فرهنگ ابوحفض سغدی)، صحاح الفرس (تالیف نخجوانی) در قرن هشتم و فرهنگ فخر قواس (تالیف در هندوستان) از قرن هفتم هجری نام برد. بعضی از این فرهنگها شامل لغات فارسی و فاقد لغات عربی «مستعمل در زبان فارسی» هستند، بعضی دیگر همه لغات فارسی و عربی مستعمل را ضبط نکرده اند و در ضبط تلفظ صحیح بقیه لغات موجود هم اشتباه وجود دارد و یا از معانی متعدد یک لغت، به یک دو سه معنی اکتفا کرده اند. برخی از فرهنگها از ذکر شواهد و امثله خودداری کرده اند و آنها هم که شاهد آورده اند برای برخی از معانی بعضی لغات شاهد نقل کرده اند و غالب شواهد نیز از شعر است، نه از نثر. در تطبیق معنی لغت و مفهوم اشعار هم دچار لغزش شده اند و از طرفی فرهنگهای متاخر بیشتر اشعار شاعران عهد انحطاط ادبی را نقل کرده اند. مقصود اینکه تا قبل از دهخدا اثر جامعی در لغت فارسی که آینه تمام نمای تحول زبان فارسی در قرون گذشته باشد وجود نداشت که احتیاجات طالبان علم و ادب را برآورد. کسانی که با تحقیقات ادبی سر و کار داشتند مشکلات بسیاری در یافتن یک لغت نسبتا مهجور داشتند؛ دسترسی به کتابخانه، تعدد فرهنگهایی که هر یک بر اساس متفاوتی تنظیم شده بود، عدم وجود تلفظات دقیق در این فرهنگها و... لغتنامه دهخدا قدمی بزرگ در راه مقابله با این مشکلات بود. اما استفاده از یک لغتنامه بزرگ برای استفاده های کوچک و روزمره آسان نبود. لغتنامه دهخدا از نوع دائره المعارف های بزرگ است و در زبان فارسی تا قبل از معین فرهنگ کوچکی که با مراجعه به آن بتوانیم به سرعت و به آسانی و از روی یک شیوه درست معنی یا ریشه یا یکی از ترکیبات لغوی واژه ای را بیابیم وجود نداشت. معین در طی بیست سال تلاش و در حالی که تواما به ادامه تدوین لغتنامه دهخدا مشغول بود، تدوین و چاپ فرهنگ معین در شش جلد را به پایان رسانید. این فرهنگ شامل لغات ادبی، علمی، هنری، حقوقی، فلسفی، عرفانی و لغات مربوط به پیشه های مختلف است و حاوی لغات ایرانی (اوستایی)، پارسی باستان، پهلوی، دری قدیم، سعدی ...) و لغات سامی، ترکی، مغولی، یونانی، لاتینی و..... لغات فصیح و عامیانه و لغات فرهنگستانی است. در این فرهنگ همچنین از منابع و عناصر زبان فارسی سخن گفته شده و از زبانهای ایرانی کهن، ایران میانه، و ایران کنونی مثال آورده شده است. از مزایای دیگر این فرهنگ، مصور بودن آن است. هزارها نقش سفید و سیاه و رنگین، این فرهنگ را جاندار و گویا کرده است.

در آذرماه 1354، معین دچار سکته مغزی شد و پس از آن به مدت چهار سال و نیم در حال اغما در بیمارستان بسر برد. تلاشهای گوناگون برای نجات وی به نتیجه ای نرسید و وی در سیزدهم تیرماه 1350 چشم از جهان فرو بست. یادش گرامی باد.

(1) برگرفته از «رساله ای در شرح احوال و آثار استاد محمد معین» به اهتمام عباس قنبرزاده، «ستاره ناهید»، محمد معین

نویسنده :بدرالسادات رئوفی


علوم دروغین یونان

 

چون در شبه جزیره عربی به زبان تازی آثار علمی قدیم نبود این طور دعوی شده است که علومی که در ایران متداول بوده از یونان است. ولی در عرف مورخان عصر عباسیان یونانیان مردمی هستند که از بابل که زادگاه مانی است به طرف مغرب مهاجرت کرده اند . جوان و جاهل و جوانمرد همه از لقبهایی است که فرق مانوی برخود می گذاشتند. در این عصر مطالبی راجع به اقتباس علوم از یونان و ترقی علوم در بغداد نوشته شده که قابل بررسی و انتقاد است .
زیرا که این پیشرفت چند ساله ی بغداد در علوم کمتر از فتوح برق آسای اسکندر گجستیگ نیست. مامون هفتمین خلیفه س عباسی است و بعد از برادرش امین بیست سال خلافت کرده و در سال 218 هجری مرده است یک شب مامون ارسطو را در خواب می بیند و در این خواب متوجه یونان و علوم آنجا می شود پس از اینکه از خواب بیدار شد دانشمندانی را به دربار امپراطور بیزانس می فرستد تا اینکه برای او کتابهای هندسه و نجوم و ... بیاورند .
هنوز چند سال از آوردن نسکهای ریاضی از بیزانس نگذشته بود که ابوموسی خوارزمی معلم مامون از برکت آن کتابها علم جبر را که اصلن در یونانی سابقه و نام نداشته اختراع کرد و ارقام هندسی را که یونانیان هرگز به استعمال آن پی نبرده بودند در کتاب خود به کار برد.در هین دوره مامون که در سراسر آن از بیست سال تجاوز نمی کند در بغداد رصدخانه ساختند و رصد کردند و زیج نوشتند و یک درجه از دایره ی عظیمه ی زمین را با دقت اندازه گرفتند!
این اخبار بیشتر از یک قرن بعد از مامون نوشته شده است راویان این اخبار گمان کردند کتاب هندسه را تا از بیزانس آوردند و ترجمه کردند فورا عده ای از ریاضی دانان و منجم و مهندس مثل مور و ملخ از حاشیه ی آن سر بیرون آوردند و در همان دولت بیست ساله ی عصر مامون این همه کارهای شگفت آور را انجام دادند !   
نمی دانیم مترجمان عصر مامون از کجا «جیومتری » یونانی را هندسه ترجمه کردند اند و این اصطلاح از کجا پیدا شده است. از معنی کلمه ی هندسه که از دو جزو ترکیب شده می توان به چگونگی پیدایش این علم پی برد.
در عصر بیزانس رفتن عیسویان برای تحصیل علوم به قسطنطنیه از هر نقطه ی اروپا اشکالی نداشت نمی دانیم چرا طلاب علوم پیش از اینکه به کتب علمی عربی و فارسی دست پیدا کنند به قسطنطنیه نرفتند تا از آن همه علوم و افکار عالی یونانی استفاده نمایند ؟
اولین ترجمه ی هندسه ی اقلیدس از عربی به لاتین در اوایل قرن دوازدهم میلادی انجام گرفته است . یک نفر انگلیسی از اهل باث که خود را به لباس طلاب مسلمانان در آورده بود از اسژانیا نسخه ای از این کتاب را به دست آورد تا این اوقات نسخه ی یونانی کتاب هندسه در اروژا وجود خارجی نداشته است می گویند نسخه ی یونانی آن بعدها ژیدا شده است راستی کتاب سازان و تجار عثیقه که هنرنمایی آنها را خود اروپاییان نوشته اند هر جا نقصی مشاهده شده به خوبی رفع کرده اند.
راجع به کلمه ی « مجستی » و « مجست » و نسک ( کتاب ) مجستی از قدیم اختلافی دیده می شود. با در نظر گرفتن اختلاف و رسیدگی به حساب رصدهایی که در آن نسک یاد شده به این نتیجه می رسیم که کتاب مجستی ۳۷۲ سال خورشیدی کامل از آنچه تصور شده تاریخ تالیفش پایین تر است. یعنی این کتاب مربوط به بطلیموس منجم که گفته اند در قرن دوم میلادی می زیسته نیست و نسخه ی اصلی یونانی آن وجود نداشته است.
مسعودی در التنبیه و الاشراف به این اختلاف توجه داشته و عصر بطلیموس را با حساب خودش معین کرده است که در حدود چهار قرن پیشتر است.
در دورانهای قدیم ژیشرفتهای علمی محدود بوده است تنها علمی که پیشرفت شایان کرده بود نجوم و ریاضیات و جفرافی و نقشه کشی و کشتیرانی است. حال ببینیم که یونانیان در این رشته ها چه پیشرفتهایی کرده بودند که ملل دیگر از  آنها  اقتباس  کرده اند.بنابر فقره ی دوم از کتاب اول هردوتطول سال قمری و خورشیدی را که دو موضوع مقدماتی برای نجوم است نمی دانستند. همچنین یونانیان برای انواع و اقسام ماهها و سالهای قمری و خورشیدی که در نجوم احتیاج به آنها پیدا می شود اسم اصطلاح نداشتند. جای شگفت است که اصطلاحات ذیل که اساسی ترین اصطلاحات مقدماتی نجوم است از زبان یونانی نیست .
(sinus      cisinus   tangent , ...  )

در نجوم و احکام آن به دوقسم عددنویسی و چندین علامت قراردادی احتیاج داریم.یونانیان هیچیک از این دو قسم عدد نویسی را نمی دانستند و علامت قرار دادی برای نوشتن تقویمهای رقمی نداشتند و نیز جای شگفت است که این اعداد بزرگتر از ده هزار در یونانی نام ندارند.
چون برخی از اصطلاحات را چند قرن اخیر از عربی و فارسی نقل کرده اند در نقل معنی اشتباهاتی خنده آور رخ داده است زیرا که معانی اصلی کلمات را نمی دانستند . نخستین گام دانش مثلثات این است : اگر چوبی را در سطح افقی به حالت عمودی نصب کنیم از آن چوب و شعاع آفتاب و سایه ی چوب مثلثی پیدا می شود.از مقایسه ی چوب با سایه ی دیواری می توان ارتفاع دیوار را بدون اینکه نیازی به بالا رفتن از آن و آویزان کردن شاغول باشد پیدا کرد جیب معرب چیب یا چوب است و در علم مثلثات مقصود چوبی است که در آفتاب روی سطح افقی نصب کنند. مترجمین به لاتین گمان کرده اند که این کلمه عربی است و آن را سینوس یعنی گودال ترجمه کرده اند که اصلن با معنی رابطه ای ندارد و حتا در عربی هم جیب به چم ( معنی ) گودال نیست.
 همچنین تیغ را که مقصود در اینجا شعاع آفتاب است و در عربی به غلط قاطع یعنی شمشیر ترجمه کرده اند مرمین لاتینی بدون توجه به معنی کلمه قاطع عربی را سکانت ترجمه نموده که این هم با معنی رابطه ای ندارد.
اصطلاح شوم را که سایه باشد به عربی ظل ترجمه کرده اند که درست است ولی مترجمین لاتینی سایه را از مصدر ساییدن گرفته و تانژانت در مقابل آن گذاشتند.
باری بزرگترین شاهکارهای علم ریاضی که گفته از یونان است همانا جدول ضرب فیثاغورث حکیم است که حاصل ضرب اعداد را از یک تا نه در آن ثبت کرده است ولی اخیرا می گویند که این جدول قرنها پیش از آن حکیم وجود داشته است و راستی جای تاسف است.
در اوایل قرن پانزدهم میلادی یک نفر کشیش بیزانسی برای آموختن علم نجوم به ایران آمده است از شرحی که نوشته میزان معلومات یونانیان در قرن چهاردهم و اوایل قرن پانزدهم معلوم است ماز اطلاعات ناچیز این شخص در شش قرن پیش می توانیم معلوم کنیم که علوم ریاضی و نجوم در یونان چه اندازه پیشرفت داشته است.
(Louis  H. Gray Medieval Greek refrences To The avestan calendar 1904)
دانش منطق یا لژیک را به ارسطو نسبت داده اند ارسطو کتابی به نام لژیک ندارد.کتاب منسوب به او به نام اورگانون است نه لژیک . ما شخصا و همچنین به توسط دیگران در اروپا و ایرام مکرر از اهل فن پرسیده ایم که چرا و از چه عصری اورگانون ارسطو به نام لژیک نامیده شده است ؟ ولی تاکنون جوابی نشنیده ایم . از برخی اصطلاحات منطق عربی که در یونانی سابقه ندارد معلوم است که تالیف نسکهای این علم در عربی از قرن دهم میلادی قدیمیتر نیست.حقیقت اینست که کلمه ی منطق معرب است و مربوط به نطق نیست و این علم اساسا دستور تفکر و بیان معنی بوده و چون اصول اصلی آن با زبان عربی که نقص فنی در ادای معنی با الفاظ دارد موافق در نمی آید آن را به این  وصرت در آورده اند و به ارسطو نسبت داده اند تا در مقابل علوم قدیمیتر جای خالی نداشته باشند و اذهان جویندگان را از توجه به اهمیت ارتباط فکر با زبان به سوی منطق و زبان بازی و جدل و مغالطه بکشانند .باری با آنچه با کمال اختصار گذشت معلوم است که لژیک ترجمه است نه بر عکس .


ایران و یونان

تمدن یونانی اقتباسی است.یونان یکمرتبه طلوع می کند و یکمرتبه غروب می کند و تاریخش تجدید نمی شود چه آن سرزمین کم وسعت و نا مساعد استعداد پروراندن جمعیتی که به تدریج از خود تمدنی ایجاد کند نداشته و اگر داشت از دو هزار سال به این طرف هم بایستی دانشمندان و هنرمندانی در آنجا پیدا شده باشند . با وجود این ملاحظه می شود که برخی اصرار دارند که به خلاف واقع وانمود کنند تمدن اروپا از یونان سرچشمه گرفته در صورتی که حتا در قرون وسطا هم کتابهای فلسفی و علمی و پزشکی و ریاضی اروپا از دانشمندان ایران بود و ارقام هندسی نیز از این سرزمین به آنجا منتقل گردید. قرنها  پیش از اینکه در آثار باستانی جهان ; به نام یونان برخوریم , مغرب آسیا محل سکونت ملل متمدن آریایی بود و هنگامی تمدن یونانی صورتی به خود می گیرد که این نواحی از قلمرو شاهنشاهی ایران به شمار می آید. بزرگترین و قدیمیترین فلاسفه و متفکرین یونان در عصر هخامنشی پیدا شده اند و چنانکه در تواریخ مذکور است ایشان برای کسب دانستنیها به ایران سفر می کردند و دعوی شاگردی زرتشت و مغان را داشتند


                                                       ذبیح بهروز     خط و فرهنگ رویه ی 215

درباره اخلاق و آداب معاشرت هم که معلوم است ایرانیها در کل ( شرقیها ) مردمی خونگرم مهمانپذیر عاطفی و احساساتی و با مهر و محبت بودند و خواهند بود
و لی یونانیان مردمی نیمه وحشی بودند کسانی که انسانها را به جان هم می انداختند و لذت می بردند شایسته نام آدمی را ندارند ما در طول تاریخ می بینیم که ایرانیان و آریاییها بر هر قومی پیروز می شدند از هر گونه تجاوز و بی احترامی به قوم مغلوب پرهیز می کردند تا جایی که یهودیان کوروش را پیامبر خود گرفتند و به بزرگی از ایشان یاد می کنند و   مصریان هم داریوش را یک الهه خود در نظر گرفتند و آثار زیادی در این زمینه مشهود است .
کوروش به تصدیق همه اولین کسی است که اعلامیه آزادی بشر را صادر کرد ولی در واقع آن اغلامیه صدای ملت ایران بود که از دهان کوروش خارج می شد
ولی در مقابل یونانیها و مقدونیان که به ایران حمله می کنند و داریوش سوم را مغلوب خود می کنند اسکندر گجستیگ چه فجایعی انجام می دهد
و کلی زر وسیم را از تخت جمشید می دزدد و آنجا را به آتش می کشد و دیگر کارهای شرم انگیزی را در ایران انجام می دهد که در تاریخ متصور است
و در نوشته پسین علوم دروغین یونانیان را مورد بحث قرار می دهم.